نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 اگر تله‌ای دارید دنبال دلایل و شواهدی باشید که نشان دهد تله شما درست، سودمند و واقع بینانه نیست. یک روش می‌تواند این باشد که استدلال‌هایی بر علیه تله خود بیاورید؛ دلایلی منطقی که تله‌های شما را زیر سوال می‌برند.

مثلا دنبال تفسیرهای مثبت، منطقی و متفاوت‌تری از زندگی و رویدادهای آن باشید. چرا فکر می‌کنید فقط یک تفسیر برای یک اتقاق وجود دارد؟ مثلا اگر شخصی، شما را ترک کرده‌؛ چرا فکر می‌کنید همه شما را رها می‌کنند؟ آیا با این افکارتان به نتایج سودمند و ارزشمندی در زندگی می‌رسید؟

خودتان را یک انتخاب‌گر فعال در روابط بدانید؛ نه یک تسلیم شده‌ی منفعل! منتظر نباشید تا تله‌ی شما، برایتان آدمهای مشابه‌ای را انتخاب کند و بعد شما تفسیر کنید که همه من را ترک می‌کنند یا هیچ‌کس من را دوست ندارد یا همه می‌خواهند به من آسیب بزنند!

آگاه باشید که تحت چه شرایطی، روابط خود را انتخاب می‌کنید و با چه توجیهاتی، به روابط خود ادامه می‌دهید. مثلا وقتی تله نقص و شرم دارید در روابطی می‌مانید که شما را تحقیر می‌کنند و حتی عشق را برابر با کنترل و فشار، تفسیر می‌کنید! پس باور و رفتار شما در خدمت تله عمل کرده و به تداوم آن کمک می‌کند‌.

از شما می‌خواهم که با جدیت تمام با تله خود وارد بحث و جدل شوید! اصلا تصور کنید تله خود را می‌خواهید در محکمه ذهنتان، محاکمه کنید. چه دلایل و شواهدی، علیه او می‌آورید!؟ ممکن است حتی صدایتان را بلند و خشم خود را بر سر او خالی کنید! بهتر است تله را از خودتان جدا تصور کنید تا بهتر اثرات آن را بر خودتان بررسی کنید.سوالات قبل ازدواج 

به این توجه کنید که تا حالا تجارب شما چگونه در جهت تایید تله‌های شما بوده‌اند و اگر چنین نبود چه تغییراتی در زندگی‌ شما رخ می‌داد؟ احتمالا این روابط مخرب را نداشتید! یا رشته مورد علاقه‌اتان را ادامه می‌دادید! یا کار چالشی‌تری انتخاب می‌کردید! تله‌ها، انتخاب‌های شما را در زمینه روابط، شغل، ازدواج و... تحت تاثیر قرار می‌دهند و در مقابل، انتخاب‌های منفی نیز تله‌های شما را تقویت می‌کنند.

آیا کسانی که انتخاب می‌کنیم یا عاشق می‌شویم؛ انتخاب و خواسته بخش سالم ما هستند یا بخش ناسالم ما..!؟ اول به این سوال فکر کنید.

اگر در کودکی پدر و مادری داشته باشیم که با ما بد رفتاری کرده باشند و ما دچار تله هایی شده باشیم؛ الان بیشتر احتمال دارد که در ازدواج نیز افرادی را انتخاب کنیم که با ما بد رفتار کنند یا ممکن است بیشتر جذب چنین افرادی شویم!

یا اگر ما را در کودکی زیاد کنترل کرده‌اند الان هم یا ما کاملاً تحت کنترل دیگران در می‌آییم یا دیگران را کنترل می‌کنیم! یا کسی که در کودکی آزار جنسی دیده است؛ الان هم درگیر روابط جنسی متعدد با دیگران می‌شود!

ما آگاهانه یا ناآگاهانه در مسیر تایید و تداوم تله‌ها زندگی می‌کنیم. حتی ترکیب هیجانی و جنسی که در ما نسبت به دیگران فعال می‌شود برگرفته از تله‌‌ ماست. مثلا کسی که طرحواره نقص/ شرم دارد؛ نسبت به کسی که حس می‌کند قدرت، هیجان و زیبایی دارد جذب می‌شود! یا کسی که طرحواره رهاشدگی یا محرومیت هیجانی دارد؛ بیشتر جذب یک رابطه عاطفی بی‌تعهد و ناپایدار یا سرد و بی‌عاطفه می‌شود!

پس عاشق شدن، ممکن است نشانه فعال شدن تله‌های ما باشد! زیرا کسانی که تله‌های ما را فعال می‌کنند برای ما آشناتر و جذاب‌تر هستند و حتی ما تعاریف و باورهایی از عشق داریم که مطابق با تله‌هاست! در اثر تله‌ها، برای ما دنیایی در در کودکی ساخته می‌شود که در بزرگسالی، جز آن، دنیای دیگر یا واقعیت دیگری را نمی‌بینیم! ما تمایل داریم که رنج‌ها و موقعیت‌های رنج آور کودکی را تکرار کنیم و با آدمهای مشابه روبرو شویم؛ البته نه آگاهانه

تله ها باعث می‌شوند که ما در دام تکرار شرایط کودکی بیفتیم! آنها به ما می‌گویند چه احساسی نسبت به خودت داشته باش و چه دیدگاهی نسبت به خود، دیگران و جهان..! تله‌ها به ما آسیب می‌زنند اما چون تنها باورهای آشنایی هستند که ما داریم؛ پشت آنها احساس امنیت داریم! زیرا باعث می‌شوند رنج واقعیت را تحمل نکنیم و با پیش‌بینی پذیری زندگی کنیم.

مثل یک سناریویی که از قبل در ذهن ما طراحی شده است و به ما می‌گوید با چه کسانی در ارتباط خواهیم بود؟ با چه کسی ازدواج می‌کنیم و چه کاره می‌شویم! برای بهبود و تغییر تله‌ها ابتدا بایستی نسبت به آنها بینش پیدا کنیم که کجاها بر ما تاثیر داشته و دارند و چگونه و در چه موقعیت‌ها و روابطی فعال می‌شوند. این گام اول درمان است.

برخی راههای تداوم و‌ تکرار تله‌ها در ما

۱- خطاهای شناختی: تفسیرهای منفی و غیرواقع‌بینانه‌ای هستند که توسط آنها رویدادها و واقعیت‌ها را تفسیر می‌کنید. کسی که تله خاصی دارد اطلاعات و رویدادها را به گونه‌ای تفسیر می‌کند تا تله‌های او تایید شوند. خطاهای شناختی باعث می‌شوند اطلاعات همسو با تله‌ها تقویت و اطلاعات مغایر با تله‌ها انکار یا نادیده گرفته شوند.

اگر متوجه شده‌اید دچار چه تله‌هایی هستید باید بررسی کنید در وقت موقعیت‌ها و رویدادهای منفی، چه افکار و برداشتهایی دارید؟ خطاهای شناختی موجود در افکار شما چه هستند؟ هر بار که خطاهای شناختی خود را پیدا و افکار و برداشت‌های خود را منطقی و انعطاف‌پذیر کنید؛ تله‌های شما هم بیشتر به خودآگاه آمده و تحت کنترل در می‌آیند. برخی از خطاهای شناختی را در استوری می‌آورم.

۲- الگوهای خودآسیب‌رسان: رفتارهایی هستند که شما را درگیر موقعیت‌ها و روابطی می‌کنند که تله‌های شما تکرار و تقویت می‌شوند. مثلا کسی که تله رهاشدگی دارد با آدمهایی وارد رابطه می‌شود که او را ترک می‌کنند یا همیشه به او خیانت می‌کنند یا اصلا متاهل هستند! یا کسی که تله محرومیت هیجانی دارد به آدمهای سرد، دل می‌بندد. یا کسی که تله بی‌اعتمادی/ بدرفتاری دارد درگیر روابط آسیب زننده می‌شود.

آگاه باشید که الگوهای تکراری شما در روابط چیست؟ بیشتر با چه نوع آدمهایی ارتباط برقرار می‌کنید؟ آیا آدمهای امن، سالم و مورد اعتمادی را انتخاب می‌کنید؟ نگویید همه مردها یا زن‌ها بد شده‌اند؛ پس من دیگر وارد رابطه با هیچکس نمی‌شوم! یا هیچکس من را دوست ندارد! یا همه می‌خواهند از من سواستفاده کنند! این عبارات، خودشان باورهای ناشی از تله‌هاست! به جای این، نقش خود را در این روابط پیدا کنید

۳- پاسخ‌های مقابله‌ای: افراد ممکن است در برابر تله‌ها بصورت عادت، سه واکنش ناسازگارانه نشان دهند که همین واکنش‌ها، بیشتر تله‌های آنها را تقویت می‌کنند.الف- جنگ (جبران افراطی) ب- فرار (اجتناب) ج- تسلیم یا میخکوب شدن. افراد ممکن است یک پاسخ خاص را بیشتر انجام یا در مقاطعی چند پاسخ مختلف را انجام دهند که در واقع سبک مقابله‌ای آنها محسوب می‌شود.

مثلا کسی که تله بی‌اعتمادی/بدرفتاری دارد ممکن است از برقراری هر رابطه عاطفی، اجتناب کند اما همان فرد اگر در رابطه‌ای آسیب زا باشد ممکن است برعکس خود را تسلیم نگه دارد! یا کسی که تله رهاشدگی دارد به روابطی که فقط او را ترک می‌کنند عادت می‌کند! اما پاسخ‌های سازگارانه بر اساس پذیرش واقعیت و مسئولیت و تعهد به تغییر انجام می‌شود

 



:: بازدید از این مطلب : 503
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
احساس نارضایتی باعث می‌شود به فکر تغییر بیفتیم؛ اما این تمام ماجرا نیست! چون ما شاید احساس ناخشنودی داشته باشیم اما کنار عادت‌ها، باورها و تجربه‌های آشنای کودکی، احساس امنیت داریم؛ پس می‌ترسیم از این وضعیت هر چند بد خود، بیرون بیاییم!

ما فکر می‌کنیم که با همین آسیب‌ها می‌توانیم همچنان سالم زندگی کنیم چون از کودکی برای ما آشنا هستند و به آنها وابسته‌ایم! تله‌های زندگی، الگوها و پیش‌فرض‌های ذهنی، برای نگاه به خودمان، دنیا و دیگران هستند تا ما را در وضعیتی که از کودکی بوده‌ایم نگه بدارند!

اما برای اینکه از دنیای آشنای عادت‌ها و تله‌ها رها شویم و تغییر کنیم لازم است کمی تمرکزمان را از دیگران برداریم و با نگرش انتقادی به خود و زندگی‌امان نگاه کنیم. چه مشکلات و مسائل واقعی داریم؟ چه جاهایی دچار اشتباه شده‌ایم؟ چه افکار و باورهای خطایی داریم؟ چگونه تا اکنون خود را با مسائل زندگی سازگار کرده‌ایم؟

چگونه خود را با بهانه‌ها و باورها قانع کرده‌ و تسلیم شده‌ایم؟ بایستی به جاهای تاریک ذهن خود که سالهاست بخاطر ترس نرفته‌ایم؛ پا بگذاریم و در آنجا چراغ آگاهی برافروزیم. نیاز هست نسبت به افکار و باورهای خود کنجکاو باشیم تا متوجه نیاز به تغییر شویم. زیرا رشد درونی با احساس نیاز به تغییر و آگاهی در ما شکل می‌گیرد.

وقتی به این نتیجه برسیم تمام آنچه باور کرده بودیم ممکن است اشتباه باشد تغییر ما آغاز می‌شود! زیرا ما در برابر دانش و واقعیت، مقاومت می‌کنیم تا متوجه آنچه نمی‌دانیم؛ آنچه نمی‌خواهیم و آنچه ما را رنج می‌دهد نشویم! این نقش‌های انکار کننده و دفاعی را از کودکی و از والدین خود به ارث برده‌ و آموخته‌ایم. پاشنه آشیل ما اتفاقاً همین واقعیت‌هایی‌ است که از آنها می‌گریزیم!

اگر بیاموزیم چگونه و با چه ابزارهای دفاعی ذهن، تا اکنون در برابر واقعیت و تغییر، مقاومت کرده‌ایم و چگونه و با چه نقشهایی، خود را با مشکلات سازگار کرده‌ایم؛ می‌توانیم به تغییر خود امیدوار باشیم. برای اینکه این مسیر پیچیده و عمیق را به درستی طی کنیم؛ ممکن است نیاز به همراهی و حمایت یک مشاور داشته باشیم.

 
آگاهی از وجود و عملکرد تله‌ها باعث می‌شود بیشتر بتوانید آنها را کنترل کنید و کاری نکنید که ناخواسته باعث تکرار و تقویت آنها بشوید! اما برای اینکه‌ تله‌های خود را دقیقا بشناسید و آثار و عوارض آنها را تشخیص دهید و در افکار، رفتار و روابطتان کنترل کنید؛ لازم است مسیر زیر را طی کنید.

۱- تله‌های اصلی من چه هستند؟ می‌توانید توسط پرسشنامه و مصاحبه مشاور با شما و دقت در افکار، باورها و رفتارتان آنها را تشخیص دهید. این نکته را عرض کنم در اینترنت ممکن است پرسشنامه‌هایی برای شناسایی تله‌ها باشد

اما اگر توسط یک فرد متخصص از شما گرفته نشود و چون ممکن است از قبل، با نحوه امتیازدهی آزمون مطلع باشید یا شدیدا دچار انکار، اجتناب‌ و مقاومت باشید؛ ممکن است دچار خودسانسوری شوید اما متخصص با توجه به مصاحبه و پاسخ‌هایی که می‌دهید متوجه تناقض‌ها می‌شود و البته در مواردی نیز برای برخی افراد بهتر است حتما مصاحبه و بررسی بیشتر انجام شود

۲- مشکلات فعلی من چه هستند؟ در بخش‌های فردی، ارتباطی و شغلی، مشکلات خود را مشخص کنید. مثلا افسردگی، ترس و اضطراب شدید، تردید و بدبینی، اعتیاد، طلاق، خیانت، مشکلات زناشویی، اهمال‌کاری، بی‌مسئولیتی، بی‌اعتمادی، وابستگی، روابط ناپایدار، روابط جنسی متعدد، بی‌بند و باری، مصرف افراطی مشروبات الکلی، عدم واقع‌بینی و غیره

۳- مشکلات فعلی من با کدام یک از تله‌های من ارتباط دارند؟ نام مشکل، تله و نوع ارتباط را بنویسید. ‏مثلا افسردگی با محرومیت هیجانی - اعتیاد، پاسخ مقابله‌ای مربوط به تله نقص و شرم یا تله‌های دیگر - روابط ناپایدار و طلاق با تله رهاشدگی - اهمال کاری با تله استحقاق یا تله شکست - رفتار تحقیرآمیز نسبت‌ به خود و شکست در کارها با تله‌ نقص/ شرم و تله شکست و غیره . پاسخ‌های مقابله‌ای عبارتند از: جنگ - فرار - تسلیم. قبلا در این موارد توضیح داده‌امسوالات قبل ازدواج 

۴- چه عواملی تله‌های من را فعال می‌کنند یا برمی‌انگیزانند؟ مثلا همسر، دوست، والدین - انجام کارهایی خاص مثلا کارهای چالشی و پر استرس - قضاوت یا انتقاد دیگران - صمیمی شدن با دیگران یا نزدیک شدن دیگران به من - احساس تنهایی، بی‌خبری از همسر و غیره.

در وقت فعال شدن تله‌ها دچار احساسات و هیحانات منفی می‌شویم مثل ترس و اضطراب، شرم و خشم، درماندگی و افسردگی و... فعال شدن تله‌ها به معنی این نیست وجود ندارند؛ منظور عواملی‌ست که باعث تحریک آنها می‌شود. در وقت فعال شدن ما دچار رنج می‌شویم که برای کاهش آن، ممکن است واکنشهای ناسازگارانه انجام دهیم.

۵- ریشه‌های تحولی خانوادگی و محیطی، عوامل بیولوژیکی و خلق‌خویی موثر در پیدایش تله‌ها‌ی من چه هستند؟ مثلا پدر من آدمی سختگیر و کنترل‌گر بود که من را تهدید می‌کرد و مادرم آدمی وابسته و قربانی! یا مادرم با من از مصیبت‌ها و بدبختی‌هایش می‌گفت و من نسبت به پدرم احساس خشم داشتم یا اینکه تمام نیازهای من بدون چون و چرا ارضاء می‌شد! یا من آدمی گوشه‌گیر و خجالتی بودم. یا من پدرم را در کودکی از دست دادم یا والدین من از هم جدا شده‌اند و غیره

۶- خاطرات و تصاویر ذهنی مرتبط با تله‌های من چه هستند؟ هر وقت اشتباهاتی داشتید پدر با صدای بلند شما را تحقیر می‌کرد! مادر هیچ حمایتی از شما نداشت! گریه‌های مادر همیشه جلوی چشمتان است! اینها نمونه تصاویر و خاطراتی‌ست که ممکن است وقتی به کودکی فکر می‌کنید به ذهن شما بیاید.

تصاویر ذهنی بیشتری هم ممکن است باشد که اصلا به ذهن شما نیاید چون سرکوب شده است اما هیجانات سرکوب شده آن وقتی که تله‌های شما فعال می‌شوند به سطح می‌آیند و شما را آزار می‌دهند و روی رفتار شما تاثیر دارند!

در این مرحله بین تصاویر ذهنی دوران کودکی با تصاویر وقایع ناراحت کننده فعلی ارتباط برقرار می‌کنید.‌ شما با استفاده از تصویرسازی ذهنی و برقراری گفتگو، تله‌ها را به سطح خودآگاه می‌آورید و در سطح هیجانات، خشم‌ و ناراحتی خود را نسبت به حوادث دوران کودکی و آنهایی که مسبب تله‌های شما بوده‌اند نشان می‌دهید. اگر تحمل رنج تصویرسازی ذهنی را ندارید؛ بهتر است با همراهی یک درمانگر آن را انجام بدهید.

توجه: با اینکه الان هم اگر نسبت به طرحواره‌های خود ناآگاهی دارید ممکن است رنج‌های بیهوده و مشکلات بسیاری داشته باشید که از ریشه آنها بی‌اطلاع هستید و با اجتناب و سرکوب، هیجانات آنها را پوشانده‌اید اما گفتن جزئیات طرحواره درمانی هم ممکن است برخی از شما که طرحواره های عمیق و شدیدی دارید و حاضر نیستید رنج آگاه شدن را بپذیرید؛ به درک‌ و برداشت اشتباه بکشاند و به شما رنج فراوان بدهد و نتوانید نتیجه لازم را بگیرید و از درمان، کاملا ناامید شوید!

به همین خاطر، بهتر است با کمک یک درمانگر ماهر، درمان خود را پیگیری کنید و من در این پیج می‌توانم فقط به ذکر کلیات طرحواره درمانی بپردازم.



:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
تا به حال این فکر کرده‌اید چرا همیشه افراد ناسالم را برای ارتباط عاشقانه انتخاب می‌کنید؟! از خودتان تعجب می‌کنید که چرا شما جذب افراد خاصی می‌شوید که آنها را نمی‌خواهید!؟ اما برای اینکه این زنجیره روابط غلط تکراری را قطع کنید باید از دلایل پشت این روابط آگاه شوید.‌

اما اگر فکر کنید این افراد تصادفی و شانسی در مسیر شما قرار گرفته‌اند و خودتان هیچ نقشی نداشته‌اید یا از بخت بد شماست و اینها سرنوشت اجتناب ناپذیر شما هستند؛ هیچ وقت نمی‌توانید به دلایل واقعی برسید‌

در کودکی به علت شرایط، رویدادها و تاثیراتی که از والدین داشته‌اید؛ مجموعه باورهایی نسبت به خودتان، زندگی و دیگران در شما به وجود آمده است و در واقع از همان‌ کودکی توسط تصمیم‌ها و قضاوتهایی که کرده‌اید؛ برای دوران بزرگسالی، برنامه ریزی احساسی شده‌اید!

مثل یک کامپیوتری که برنامه‌ریزی شده است. این برنامه‌ریزی احساسی که ناخودآگاه هم هست؛ ناشی از تله‌هایی هست که از کودکی در آنها افتاده‌اید! مثلا تله‌هایی مثل رهاشدگی، بی‌اعتمادی و بدرفتاری، وابستگی، نقص و شرم، محرومیت هیجانی

این تله‌ها توسط باورهایی که در آنها وجود دارند به شما می‌گویند جذب چه کسی با چه مشخصاتی شوید و از چه کسی اجتناب کنید! مثلا اگر عشق و توجه لازم را از سمت پدر یا مادر نگرفته‌اید احتمالا به کسی علاقمند می‌شوید که او هم‌ عشق و توجهی به شما نداشته باشد و باعث شود احساس کنید باید با زحمت زیادی این عشق را بگیرید.سوالات قبل ازدواج 

اما برای اینکه از این برنامه ریزی احساسی آگاه شوید بهتر است تمرین پست بعد را انجام دهید.

در کودکی به علت شرایط، رویدادها و تاثیراتی که از والدین داشته‌اید؛ مجموعه باورهایی نسبت به خودتان، زندگی و دیگران در شما به وجود آمده است و در واقع از همان‌ کودکی توسط تصمیم‌ها و قضاوتهایی که کرده‌اید؛ برای دوران بزرگسالی، برنامه ریزی احساسی شده‌اید! مثل یک کامپیوتری که برنامه‌ریزی شده است. این برنامه‌ریزی احساسی که ناخودآگاه هم هست؛ ناشی از تله‌هایی هست که از کودکی در آنها افتاده‌اید!

این تله‌ها توسط باورهایی که در آنها وجود دارند به شما می‌گویند جذب چه کسی با چه مشخصاتی شوید و از چه کسی اجتناب کنید! مثلا اگر عشق و توجه لازم را از سمت پدر یا مادر نگرفته‌اید احتمالا به کسی علاقمند می‌شوید که او هم‌ عشق و توجهی به شما نداشته باشد و باعث شود احساس کنید باید با زحمت زیادی این عشق را بگیرید. اما برای اینکه از این برنامه ریزی احساسی آگاه شوید تمرین زیر را انجام‌ دهید و در تکرار آن مداومت داشته باشید.

جدولی در سه ستون بکشید. موقعیت، رویداد یا تجربه‌های رنج‌آوری که در دوران کودکی داشته‌اید را به ذهنتان بیاورید و در ستون اول بنویسید. رویدادهایی مثل طلاق والدین، مشروبخواری و اعتیاد والدین، مشاجرات، اختلافات و خیانتهای والدین، تمسخرها و سرزنش‌ها، تنبیه‌ها و تحقیرها، مقایسه‌ها و تبعیض‌ها‌، بی‌توجهی‌ها و بی‌محبتی‌هایی که نسبت به شما شده است و غیره

اکنون فکر کنید رویدادهای ستون اول باعث چه تصمیمات یا قضاوتهایی در شما راجع به خودتان، زندگی و دیگران شده‌ است؟ پاسخ این سوال را در ستون دوم بنویسید. اگر چیزی به ذهنتان نرسید در فرصتی دیگر آن‌ را بررسی کنید.

در مرحله سوم که بخش مهم تمرین است ببینید بعد از آن تصمیم یا قضاوت، چه برنامه‌ ریزی احساسی کرده‌اید؟ مثلا اینکه عاشق چه کسانی باید شوید یا از چه کسانی باید اجتناب کنید!؟ بعد از اینکه متوجه تاثیر تصمیمات و قضاوتهایتان شدید؛ می‌توانید با تغییر آنها برنامه ریزی احساسی خود را تغییر دهید.

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
اگر با کسی در رابطه‌اید که گاهی هست و نیست و نمی‌دانید کجاست و به شما هم اصلا هیچ توضیحی نمی‌دهد یا حقیقت را نمی‌گوید؛ پس نمی‌توانید روی ازدواج و تعهد پایدار با او دل ببندید! زیرا اولین شرط یک رابطه پایدار این است که طرف مقابل در دسترس باشد! یعنی هیچ مانعی بر سر راه ارتباط شما نباشد! با کسی دیگر ارتباط عاطفی نداشته یا متاهل نباشد و کاملا متعلق به ارتباط با شما باشد. هیچ بهانه‌ای هم قابل قبول نیست!

مثلا بگوید تو هم فعلا باش تا من از همسرم یا پارتنرم جدا شوم! یا من تو را بیشتر از او دوست دارم! یا بگوید من اصلا با او رابطه جنسی ندارم؛ ما طلاق عاطفی گرفتیم! یا اینکه من بخاطر بچه‌هایم تحملش می‌کنم! یا مدت زیادی به شما وعده می‌دهد و شما را در امیدواری نگه می‌دارد! گاهی با اینکه از ابتدا می‌دانید رابطه‌ پایداری نیست اما باز دل می‌بندید و تازه متوقع و ناراحت هستید چرا او کم است یا همیشه نیست!

راستی چرا شما اصلا مجذوب افرادی می‌شوید که کاملا در دسترس شما یا متعهد به رابطه نیستند و هر چند وقت یکبار شما را طرد می‌کنند!؟ چرا در دسترس نبودن برایتان جذابتر است؟ احتمالا در کودکی توسط پدر یا مادر طرد شده‌ یا یکی از آنها را از دست داده‌اید یا طلاق گرفته‌اند یا آنها رابطه بی‌ثباتی از جهت عاطفی با شما داشته‌اند پس شما طبق الگوی #تله رها_شدگی همچنان این روابط را تکرار می‌کنید چون برایتان‌ آشناترند!

شاید هم احساس ارزشمندی ندارید و به دلیل #تله نقص_و_شرم فکر می‌کنید لایق رابطه بهتری نیستید! گاهی هم فکر می‌کنید اگر نزدیکتر شوم ممکن است آسیب بخورم و ترس از صمیمت دارید و به دلیل #تله بی‌اعتمادی_و_بدرفتاری نسبت به ارتباط با دیگران بی‌اعتماد هستید!

طرفتان علاوه بر اینکه باید با کسی در ارتباط عاطفی نباشد؛ باید آثار شکست‌های عاطفی قبلی را نیز با خود به رابطه حمل نکرده باشد! در هر رابطه‌ای اگر اصولی نداشته باشید یا ارزشهای خود را بخاطر دیگران زمین بگذارید؛ دیگران به خودشان اجازه می‌دهند خواسته‌های خود را به شما دیکته کنند و از شما مانند وسیله‌ای برای ارضا نیازهایشان استفاده کنند و بعد شما را رها و وسیله بهتری انتخاب کنند!

پس اول رابطه بگویید هدف شما از رابطه و درخواست شما از طرف مقابل چیست؟ آیا هدفتان مشترک است؟ چه موانعی بر سر ارتباط وجود دارد؟ مسئولیت و تعهد دو طرف در رابطه چیست؟ قاطعانه اعلام کنید که شما یک ارتباط متعهدانه و در دسترس می‌خواهید. اگر برای خود ارزش قائل شوید؛ خودتان را در روابط ناپایدار وابسته نمی‌کنید.

مشکل عمده‌ای که افراد افسرده و مضطرب دارند یا افرادی که ضعف عزت نفس دارند یا دچار تله‌ها هستند؛ این است که در جستجوی شواهد و اطلاعاتی می‌گردند که افکار بد یا منفی آنها را تایید کند! ذهن و باور آنها، طبق عادت، موارد مثبت، قابلیت‌ها و توانمندی‌ها را نمی‌بیند و یا کم اهمیت جلوه می‌دهد و به جای آن، بر روی اتفاقات منفی و اطلاعات موافق و هماهنگ با باورهایشان تمرکز می‌کند و در پردازش انتخابی خود، اطلاعات متناقض را رد می‌کند!سوالات قبل ازدواج 

به همین خاطر، شخصی که مثلاً تله رهاشدگی دارد کافی است که یک نفر به هر دلیلی، او را ترک کند یا حتی احساس کند که او را نمی‌خواهد و یا فردی که ضعف عزت نفس دارد کافی است که یک نفر از او‌ انتقاد کند؛ دیگر آن مورد را نشانه بد بودن یا حقیر بودن خود، تفسیر و توجیه می‌کند و دیگر به اطلاعات و شواهدی که این باور منفی او را نقض می‌کنند، توجه نمی‌کند!

مثلا اگر باور شما این باشد که فردی شکست خورده یا به درد نخور هستید؛ مسلماً هر اشتباه خود یا هر برخورد بد دیگران را، نشانه نالایق بودن خود تفسیر می‌کنید!

وقتی الگوی جستجوی محدود در ذهن شما فعال باشد؛ از تمام جوانب متفاوت، به یک مشکل نگاه نمی‌کنید و به اولین اطلاعاتی که موافق با باورهایتان رسیدید، دیگر جستجو را قطع می‌کنید و می‌گویید: دیدی گفتم که اوضاع افتضاح است! فکر می‌کردم که کسی من را دوست ندارد! گفته بودم که من بدبخت هستم!

این الگوی ذهنی، باعث می‌شود که در روابطی بمانید که تله‌های شما را فعال می‌کنند و یا افکار و رفتارهایی داشته باشید که باعث تقویت تله‌های شما می‌شوند! مثلا می‌گویید عشق یعنی همین! یا کسی بهتر از این پیدا نمی‌شود! همه اینطور هستند! یا من بهتر از این نمی‌شوم! یا این شرایط، حق من است!

البته این نکته را دقت کنید که قرار نیست شما برای اینکه الگوی جستجوی محدود را در ذهن خود تغییر دهید؛ به سمت تفکر مثبت و خوش خیالی بروید و صرفا نیمه پر لیوان را ببینید و یا اینکه برای افکار منفی خود، دلیل تراشی کنید؛ بلکه هدف این است که مبالغه‌ها و تعمیم دهی‌ها، مطلق اندیشی‌ها و تفکرات انعطاف ناپذیر خود را شناسایی و کم کنید و از تمام جوانب، به مسائل خود نگاه کنید.

اگر بدون سوگیری تاییدی، تمام واقعیت‌های متناقض و متفاوت با باورهایمان را ببینیم بهتر می‌توانیم رشد کنیم. پس لازم است افکار و باورهای خود را زیر سوال ببرید و به جستجوی اطلاعات و‌ شواهدی بپردازید که افکار منفی و مخرب شما را نقض می‌کنند.

تا وقتی که فکر می‌کنید تمام اطلاعات و عقایدی که در ارتباط با خودتان و دیگران دارید حقیقت مطلق هستند طرحواره‌های شما تغییر نمی‌کنند! طرحواره‌های شما مانند الگو و نقشه‌ای هستند که مسیر حرکت و رفتار شما را از قبل مشخص می‌کنند و شما تنها شواهدی را در زندگی و روابطتان می‌بینید که طرحواره‌های شما را تایید کنند!

به همین خاطر بعد از اینکه آگاه شدید دچار چه طرحواره یا چه تله‌هایی هستید باید ارتباط بین مشکلات اخیرتان را با طرحواره‌‌ها پیدا کنید و نیز دنبال شواهدی بگردید که بر خلاف طرحواره‌های شما باشند.

در واقع می‌خواهم به این نتیجه برسید که طرحواره‌‌های شما چیزی جدا از شما هستند؛ ذاتی شما نیستند و در دوران کودکی یا نوجوانی به شما وصل شده‌اند؛ اما شما آنها‌ را به عنوان حقیقت مطلق زندگی باور کرده‌اید!

مثلا چون باور کرده‌اید که همه شما را طرد می‌کنند؛ پس روابطی که شما در آن طرد نمی‌شوید یا نشده‌اید را اصلا نمی‌بینید و فقط روی نمونه‌هایی تمرکز می‌کنید که یا اصلا خود رابطه، نامناسب و ناپایدار بوده و شما آن را انتخاب کرده‌اید یا خود شما آن رابطه را به سمت جدایی کشانده‌اید!

یا مثلا چون باور کرده‌اید شما نالایق و بی‌ارزش هستید پس از رابطه مخربی که شما را تحقیر می‌کند بیرون نمی‌روید! این در حالی است که به خاطراتی فکر نمی‌کنید که این حس در کودکی از والدین به شما رسیده است و خود شما بی‌ارزش به دنیا نیامده‌ و شایسته تحقیر نیستید!

از چند راه می‌توانید برای یافتن موارد نقض طرحواره‌ها و زیر سوال بردن آنها اقدام کنید: الف) یافتن ارتباط بین مشکلات امروزتان با طرحواره‌ها و تشخیص تاثیر طرحواره‌ها بر مشکلاتتان ب) زیر سوال بردن افکار و باورهایی که نسبت به خودتان، زندگی، روابط و مشکلاتتان دارید ج) یافتن شواهد و مدارکی که طرحواره‌‌ها یا تله‌های شما را نقض می‌کنند د) یافتن خاطراتی در کودکی که نشان می‌دهد طرحواره‌‌ها از والدین یا دیگران به شما رسیده‌اند و چسبیده به شما نیستند.



:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

می‌گوید: از او می‌ترسم! من را کنترل می‌کند به من توهین می‌کند؛ من را تحقیر می‌کند و به من خیانت می‌کند اما آدم خوبی‌ست؛ خیلی دوستش دارم!

اولا خودتان را درگیر تعریف آدم خوب و بد نکنید! چون اولا آدم خوب ممکن است بدی کند و آدم بد ممکن است خوبی کند!‌ دوماً معمولا تعاریف آدم خوب و بد تشکیل شده است از مجموعه‌ای مبهم از قضاوتهای کلی شما که یک نفر را مطلقاً خوب یا بد فرض می‌کنید.

مثلا فکر می‌کنید تمام مردان همیشه دست بزن دارند مثل پدر شما و چون این آدم ندارد یک امتیاز است و آدم خوبی حساب می‌شود! گاهی هم چون خودتان یک ضعف دارید یا مثلا در تله نقص و شرم هستید عاشق آدم‌های جذاب و به ظاهر قدرتمند می‌شوید و دیگر صفات واقعی فرد را نادیده می‌گیرید! یا چون در تله رهاشدگی هستید به کسی که حتی نصف و نیمه با شماست و با دیگران؛ دلخوش هستید و کافیست فقط ترکتان نکند؛ دیگر شما او را خوب می‌دانید!

پس این نکته، مهم است که تعریف شما از آدم خوب چیست؟ آدمی که یک یا چند صفت مورد علاقه شما را دارد مثلا جذاب است! دست بزن ندارد! معتاد نیست! گفته ترکت نمی‌کنم! گفته دوستت دارم!‌ یا آدمی که واقعا در ارتباط با شما رفتار خوبی دارد؟

این طبیعی‌ست که به هر دلیل غیرمنطقی ممکن است شما کسی را دوست داشته باشید اما تنها با دلایل حسی و احساسی، نمی‌توانید متوجه واقعیت‌ یک نفر شوید و قضاوت کنید که او آدم خوبی است! زیرا آدم خوب، یعنی کسی که رفتار خوبی با شما دارد! نه کسی که صرفاً نقاط ضعف شما را ندارد! یا خوب حرف می‌زند! یا وعده‌های خوب داده است!

می‌گوید عاشقش هستم! بیکار است اما باهوش است! من می‌دانم که آینده خوبی دارد و خوش شانس است! من را دوست دارد اما فقط نمی‌تواند احساسش را به من بیان کند! می‌دانم چون کسی او را درک نمی‌کند این مشکلات عصبی و افسردگی شدید را دارد؛ پس من سعی می‌کنم او را کمک کنم تا خوب شود!سوالات قبل ازدواج 

در واقع شما عاشق کسی شده‌اید که امیدوارید با عشق شما تبدیل به آدمی دیگر شود! اولا چرا دیگران باید بر طبق توقع‌ و قاعده شما تغییر کنند؟! دوما شما در واقع عاشق خود واقعی فرد نشده‌اید؛ بلکه شما روی چیزی که نیست قمار کرده‌اید و امید واهی دارید؛ پس اگر نقشه شما عملی نشود دلسرد می‌شوید! شاید هم همیشه در یک امید واهی بمانید که بهتر می‌شود..! شما عاشق صفات بالقوه‌ فرد شده‌اید؛ نه صفاتی که فرد اکنون بالفعل دارد! رابطه‌ای که در آن، شما ناجی و دیگری قربانی است و یا برعکس، رابطه‌ای سالم نیست!

البته دیدیم روان درمانگرهایی هستند یا مطالب روانشناسی میگن اما خودشون هم در زندگی زناشویی مشکل داشتند یا حتی روابط فرازناشویی هم داشته اند چرا مطالب روانشناسی که خودشون به دیگران میگن عمل نمیکنن البته منظورم به همه نیست چون واقعا روانشناسهای خوبی در جامعه ما هستند که سعی میکنم براساس صحبتهایی که میزنند عمل کنند البته نه فقط تو رشته روانشناسی در حرفه های دیگه هم اینجور افراد هستند.


:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

روانشناسی غیر علمی، ما را تشویق به ندیدن واقعیت‌ها و اتفاقات ناگوار، فرار از احساسات منفی و اجتناب از اطلاعات می‌کند! اما این اطلاعات چقدر غیرمهم و غیرلازم هستند؟ اتفاقات و اطلاعات، به خودی خود، به ما آسیب نمی‌‌زنند یا دست کم، این همه آسیب‌زا نیستند؛ بلکه تفسیر و استفاده‌ای که از آن‌ها می‌کنیم ممکن است آسیب‌زا باشد.

جهان بیرون، هرگز خودش را با افکار من تنظیم نمی‌کند! مسائل من نیز با فکر نکردن، محو نمی‌شوند‌ و اتفاقاً هر چقدر ما سعی کنیم به چیزی فکر نکنیم بیشتر در ذهن ما تکرار می‌شود و تاخیر نیز در حل مسئله یا فرار از واقعیت، کار را برای ما سخت‌تر می‌کند!

در رویکرد مقابله‌ای کنترل و سرکوب، ما می‌خواهیم علت‌ها را حذف کنیم تا دچار احساسات و افکار منفی نشویم! چون سلامت روانی را در این می‌دانیم که مطلقاً هیچ حس بدی در ما نباشد! شما شاید بتوانید در جهان بیرون، تنها چیزهایی که البته تحت کنترل شماست را حذف کنید؛ اما نمی‌توانید این رویکرد حذف و کنترل را برای جهان درون هم استفاده کنید!

ما موجوداتی هستیم با گذشته و تاریخچه‌ و با خاطرات و تجربیاتی... شما نمی‌توانید محتوای فکری، احساسی و هیجانی اینها را در خودتان حذف کنید؛ چه بسا سرکوب و کنترل، آنها را شدیدتر می‌کند و از میان خواب‌ها و اعمال ناآگاهانه‌ی شما سر بر می‌آورند!

پرداختن به مصرف الکل، مواد مخدر، قرص‌های روانگردان، رفتار خودکشی، افسردگی، حملات اضطرابی، اعتیاد به روابط جنسی، توهم مثبت، خوش خیالی و... اینها نمونه‌هایی از رفتارهای کنترلی است‌ که نتایجی جز بیماری، اجتناب از واقعیت و عدم روبرو شدن با مسائل نخواهند داشت.

این روش‌های کنترلی می‌خواهند بگویند اصلا قبل از اینکه دچار رنج و ناراحتی شوی، علت را حذف کن! اما شما چقدر کنترلی بر حذف و تغییر عوامل درونی و بیرونی ناراحتی خود دارید؟ این حذف و کنترل‌ها چه هزینه‌ها و تبعاتی برای شما به همراه دارند؟ به اینها خوب فکر کنید.

مشکلات روانشناختی ما، زمانی شروع یا تشدید می‌شوند که می‌گوییم من نباید بترسم! من نباید گریه کنم! من نباید الان دلتنگ کسی که مرا ترک کرده باشم! من نباید احساس تنهایی کنم! این نبایدها ناشی از نپذیرفتن واقعیت و روبرو نشدن با احساساتتان است و به این منجر می‌شود که شما واکنش‌های هیجانی انجام دهید تا احساس رنجتان را هر طور شده، رفع و در واقع، سرکوب کنید!

مثلا برای اینکه احساس تنهایی نکنید؛ با هر کسی از راه رسید یا دل بستید؛ ازدواج می‌کنید! برای اینکه احساس دلتنگی نکنید؛ وارد رابطه جایگزین می‌شوید! چون احساس بیهودگی و بی‌ارزشی می‌کنید یا چون از مشکلی در رنج هستید؛ به سمت اعتیاد و مصرف مشروبات الکی می‌روید! یا چون به شما خیانت شده و خشم دارید؛ شما هم با خیانت جبران می‌کنید! یا چون ترس از شکست دارید؛ هیچ کار جدیدی را شروع نمی‌کنید!

در تمام این حالات، شما شاید موقتا آن احساس رنجتان را خفه کنید که فقط حس نشود؛ اما چون رفتار شما هیجانی و بر اساس انواع اجتناب صورت گرفته است؛ سالم، مسئولانه و عاقلانه نیست. پس هم از آسیب جلوگیری نمی‌کند و هم شما را به نتایج درستی نمی‌رساند! وقتی احساساتتان را نپذیرید؛ از آنها کوه می‌سازید و‌ به آنها دامن می‌زنید؛ پس شدت و مدت آنها، زیاد و خارج از کنترل می‌شود! مثلا یک غم طبیعی را تبدیل به افسردگی می‌کنید!سوالات قبل ازدواج 

حتی ممکن است وارد توهمات مثبت شوید تا با افکار جادویی، احساس رنجتان را تسکین دهید! ممکن است در کنترل خرافه یا اشخاصی که شما را مسخ کنند قرار بگیرید تا احساس رنجتان حذف شود! اما هیچ راهی جز پذیرش واقعیت و احترام به حقیقت، شما را به صلح و سازگاری نمی‌رساند! وقتی واقعیت‌های خودتان را و دیگران را همان طور که هستند بپذیرید؛ احساس قدرت و اعتماد بنفس می‌کنید.

مهم این است آگاه باشید فرار، انکار و توهم دارد به شما چه آسیب‌هایی می‌زند؟ چه هزینه‌هایی برای شما به همراه داشته و چگونه شما را از اهداف و ارزشهایتان دور کرده است‌؟ خیلی اوقات حتی این فرارها و انکارها، خودآگاهانه نیست و آگاهی نسبت به آنها موجب آشکار شدن و توقف آنها می‌شود! با خودتان روبرو شوید و خود را با تمام آنچه هستید بپذیرید!

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

افکار، قدرتشان را از شما می‌گیرند اما قادر مطلق نیستند که شما هر چه فکر کنید در جهان عینی و فیزیکی بیرونی که قواعد و قوانین تعریف شده‌ای دارد، تغییر ایجاد شود یا اتفاقی بیفتد! مثلا فکر کنید و بدون هیچ عمل فیزیکی، چیزی جابجا شود یا صفحاتی از کتاب شما ورق بخورد!

بعضی افراد چنان روی قدرت افکار اغراق می‌کنند که میان آنها و واقعیت بیرونی، فاصله می‌افتد و در نهایت، دچار توهم، از بی‌خود شدن و بیماری می‌شوند!

فرض کنید جایی از بدن شما به خونریزی افتاده است. اگر مثبت اندیش خوش خیال باشید می‌گویید: هیچ اشکالی ندارد! خیال می‌کنم اصلا زخمی وجود ندارد و یا فکر می‌کنم که زخمم خوب شده است!

اما اگر مثبت اندیش واقع‌بینانه باشید تلاش می‌کنید که آگاه شوید چه اتفاقی افتاده و زخمتان در اثر چه حادثه‌ای رخ داده است. آن را پانسمان می‌کنید و با تفکر مثبت، به روند طبیعی بهبود زخم می‌کنید.

در تفکر مثبت خوش باورانه، شما اصلا موارد منفی یا واقعیت‌های رنج‌آور یا خارج از میل و خواسته را نمی‌بینید و یا انکار می‌کنید! در تفکر منفی هم برعکس فقط روی موارد منفی تمرکز می‌کنید!

مثلا از یک گل، فقط خار آن را می‌بینید و از زیبایی و عطر گل لذتی نمی‌برید! شما می‌توانید سراسر زندگی‌اتان را پر از بدبختی و شکست بدانید و یا بدون هیچ مشکل و احساس منفی! این دو نوع تفکر، هر دو غیرواقع بینانه‌ و آسیب‌زننده هستند!سوالات قبل ازدواج 

مثبت اندیشان خوش خیال، از تفکر مثبت، برای اجتناب از افکار منفی و مشکلات واقعی خود استفاده می‌کنند. آنها برای توجیه ناتوانی خود، در پذیرش رنج زمان حال، به افکار مثبت مبتنی بر آینده پناه می‌برند و تا وقتی که واقعیت‌ها و اتفاقات، طبق لیست بایدها، خواسته‌ها و آرزوهای آنها رخ ندهد؛ دست به دامن افکار مثبت هستند تا شاید دنیا با توجه به انرژی مثبت افکارشان، تغییر کند! تفکر مثبت، وسیله انکار آنهاست!

اما وقتی که مجبورند درد و رنج واقعیت‌ها، اتفاقات و بیماریها را تحمل کنند خودشان را سرزنش می‌کنند که حتما من جایی خطا فکر کرده‌ام! یا مثبت فکر نکرده‌ام یا آنطور که باید باور نکرده‌ام!

در نهایت هر اتفاق بدی در زندگی رخ بدهد را گردن باورهای خودشان می‌اندازند و خودشان هم نمی‌دانند چگونه باید باور کنند تا اتفاق بیفتد! فقط می‌گویند من درست باور نکردم تا شکست نخورم! در حالی که وجود شکست‌ها و احساسات منفی، جزیی از زندگی طبیعی هر انسانی است.

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 466
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
قبل از اینکه دست به حذف، تغییر و کنترل چیزهایی در بیرون بزنید تا ناراحتی های هیجانی خود را رفع کنید؛ ابتدا بایستی روی ریشه مشکلات هیجانی خود کار کنید. زیرا بسیاری از مشکلات هیجانی شما از عدم پذیرش احساسات ناخوشایند، اجتناب از واقعیت‌ها و داشتن افکار و باورهای غیرعقلانی در این موارد است.

شما ممکن است وقتی هیجانات منفی طولانی مدت و شدیدی دارید؛ با روشهایی مثل سفر کردن، خرید رفتن، کار زیاد، خوش بینی غیرواقع بینانه و... بطور موقتی از آن رنج روانی دور شوید یا اینکه با روشهای ناسالم‌تر مثل مصرف الکل، مواد مخدر، قرص و... از روبرو شدن با واقعیت‌های رنج‌آور اجتناب کنید؛ اما مشکلات هیجانی شما مثل افسردگی، اضطراب مفرط، عصبانیت و... ادامه خواهند داشت.

هر چقدر به خود دستور بدهید خوب باش و حس خوب داشته باش و هر چقدر به خودتان دروغ بگویید؛ نمی‌توانید از شر مشکلات هیجانی خود که ریشه در خودتان دارد خلاص شوید. شما استنباط می‌کنید که اگر من کار X را انجام دهم یا در موقعیت X قرار بگیرم؛ پس دچار احساس Y می‌شوم و اثرات Z را برای من به همراه خواهد داشت!سوالات قبل ازدواج 

مثلا فردی که هراس از نتیجه امتحان دارد سر جلسه شرکت نمی‌کند و یا فردی که ضعف عزت نفس دارد از ارتباط با دیگران دوری می‌کند. اما اتفاقا اجتناب از هر فکر و واقعیتی، آن را تقویت و می‌کند و هر چه تلاش کنید بیشتر به چیزی فکر نکنید؛ بیشتر به آن فکر می‌کنید!

تلاش برای احساس بد نداشتن، برای اینکه از عواقب و مشکلات احتمالی جلوگیری کنید؛ اتفاقا زمان حال شما را بیشتر به آن عواقب و مشکلات، گره می‌زند! برخی افراد، با این باور که در هر شرایط، احساس خوب داشته باش، یا فکر مثبت کن تا جذب کنی؛ بیشتر اجتناب از رنج‌ها و تجربه‌ها را تقویت می‌کنند!

آنها ادعا می‌کنند انسان سالم، استرس، افسردگی، خاطرات آسیب زا و... ندارد و نباید داشته باشد که نتیجه‌ی آن می‌شود توهم، خوش خیالی، تقلید از زندگی‌های به اصطلاح لاکچری، مصرف الکل و مواد مخدر، روابط جنسی بی‌تعهد و... هر چه با نشانه‌های مشکلات هیجانی خود مبارزه کنید تا زمانی که به ریشه های پیدایش آنها نپردازید؛ آنها رفع نمی‌شوند.

اما اگر باور شما این باشد که من مسئول احساساتم هستم؛بیشتر می‌توانید روی احساسات منفی خود تسلط داشته و آنها را بپذیرید؛ این پذیرش باعث می‌شود به جای انکار یا فرار از احساسات منفی، وجود آنها را در خودتان تصدیق کنید. بعد از پذیرش احساسات منفی و ناراحتی های هیجانی، بهتر می‌توانید اقدامی عملی و‌ مسئولانه در مورد تغییر افکار، باورها و حل مشکلات عملی خود انجام دهید.



:: بازدید از این مطلب : 412
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

ما در برابر هیجانات منفی ممکن است با چند روش مقابله کنیم. البته هیجانات مثبت غیرقابل کنترل نیز می‌توانند به ما آسیب بزنند!

یک روش که قبل یا هنگام بروز هیجان انجام می‌شود این است که خود را آگاهانه و بر اساس شرایط، از عامل هیجان‌زا دور نگه داریم؛ مثلا در موقعیت‌های پراسترس یا در روابط غیرقابل کنترل که مجبور نیستیم باشیم قرار نگیریم یا موادی که می‌دانیم هیجانات ما را از کنترل خارج می‌کنند مصرف نکنیم!

یا برای حفاظت از جان خود، در شرایط پرخطر قرار نگیریم یا خوراکی‌های پرکالری را در منزل نگه نداریم و... این اجتناب‌ها چون موقعیتی و مقطعی هستند؛ ممکن است در مواقعی اثربخش باشند.

روشی دیگر این است که باورها و قضاوت‌هایی از خود که عامل هیجاناتمان هستند را بررسی و افکار خطای خود را پیدا کنیم. مثلا این دیدگاه که من نباید دچار موقعیت چالش برانگیز شوم یا اینکه من اگر در موقعیتی رنج‌آور قرار گرفتم؛ اصلا نمی‌توانم آن را تحمل کنم یا من تحمل شکست یا ناکامی را ندارم

یا اگر فلان اتفاق بیفتد یا اگر کسی من را دوست نداشته باشد و یا اگر از فلانی جدا شوم؛ فاجعه است و... مسلماً من دیدگاهی دارم و در خود می‌پرورانم که خود موجب هیجانات منفی در من می‌شود!

اما روشی دیگر هم وجود دارد که افراد بعد از بروز هیجانات انجام می‌دهند. مثلا سرکوب هیجان یا اجتناب ذهنی از هیجان، توهم و خوش خیالی، رویا پروری، امیدواری کاذب، پرت کردن حواس، پرداختن به فعالیتهای انرژیبخش، آرام سازی خود و غیرهسوالات قبل ازدواج 

برخی روشها نه تنها هیجانات شما را فروکش نمی‌دهند بلکه باعث می‌شوند بیشتر به هیجانات خود دامن بزنید. مخصوصاً روش‌هایی که شما را به سمت اجتناب از تجربه افکار و احساسات منفی می‌کشانند. چون شما را مجبور می‌کنند که فکر کنید به چیزی فکر نکنید! تلاش برای حذف فکر یا جایگزینی آن با فکر دیگر، بیشتر به فکر منفی شما دامن می‌زند.

اما اگر شما به مرور روی وجه بالغ و آگاه خود کار کنید و موقعیتهایی که باعث برانگیختن هیجاناتتان می‌شود را دوباره ارزیابی کنید و افکار خود را مورد بررسی قرار دهید و اگر انتظارات مثبتی از توانایی خود در مقابله با شرایط استرس‌زا داشته باشید؛ بهتر می‌توانید با آن مقابله سالم داشته باشید.

 
 

بنظرم مسئولیت پذیری یعنی اینکه درسته که این مشکل (ممکنه) توسط دیگران در من و زندگیم ایجاد شده اما حالا در زندگی من وجود داره و دیگران هم توانایی اینو ندارن که برام حلش کنند (نه اینکه الزاما نخوان کمکمون کنن یا مارو دوست ندارن)... پس بجای سرزنش اونها و ادامه دادن اون مشکلات، چون ارزشمندم و لایق زندگی بهتر و روابط بهتر پس میرم و حلشون میکنم تا در ادامه ی زندگیم چیزهای بهتری رو تجربه کنم

:: بازدید از این مطلب : 450

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

وقتی اتفاق ناگواری می‌افتد یا در موقعیتی منفی قرار می‌گیرید؛ افکار خطا و باورهای منفی شما به سرعت فعال می‌شوند و این افکار و باورهای شماست که منجر به احساسات و هیجانات منفی شما می‌شوند؛ نه آن اتفاق و موقعیت منفی. اما ممکن است نسبت به آنها ناآگاه باشید!

در این چرخه‌ی موقعیت و اتفاق - فکر و باور - احساس و هیجان، چه عواملی را می‌توانید کنترل کنید یا چه عواملی در کنترل شماست؟

ممکن است برخی موقعیت‌ها یا اتفاقات، تحت کنترل شما باشند مثلا می‌توانید وارد رابطه‌‌ ناپایداری نشوید که می‌دانید بیشتر به شما احساس ناامنی و رهاشدگی خواهد داد یا از تشنج و درگیری با افراد ناسالم خودتان را دور نگه ‌دارید.

اما برخی موقعیت‌ها و اتفاقات هستند که هم در کنترل شما نیستند یا کامل در کنترل شما نیستند و هم اینکه می‌بایستی با آنها روبرو شوید و نمی‌توانید و نبایستی از آنها بگریزید.

مثلا وقتی که لازم است در مصاحبه‌ای شرکت کنید؛ وقتی که باید برای جمعی صحبت کنید؛ وقتی کسی به شما توهین کرده است و یا در تلاشی شکست خورده‌اید؛ وقتی که در آستانه جدایی از یک رابطه ناسالم قرار دارید‌

اما شما در این وضعیت‌ها می‌توانید افکار و باورهای خود را منطقی و عقلانی‌تر کنید تا دچار هیجانات منفی نشوید یا حداقل هیجانات منفی کمتر و موقت‌تری را تجربه کنید تا به دنبال آن رفتار سالم‌تری از شما بروز داده ‌شود.

در نهایت با کمی اضطراب، در مصاحبه شرکت می‌کنید و برای جمع صحبت می‌کنید؛ قاطعانه و محترمانه با آن توهین برخورد می‌کنید و از شکست خود درس می‌گیرید و بدون ترس و وابستگی یا با کمترین رنج و آسیب، خودتان را با جدایی سازگار می‌کنید.سوالات قبل ازدواج 

اما اگر باور داشته باشید که آن موقعیت‌ها و اتفاقات ناگوار، مستقیماً علت هیجانات منفی من شده‌اند؛ متوجه افکار و باورهای واسطه نمی‌شوید و مسئولیت احساسات خود را نمی‌پذیرید. اتفاقات و موقعیت‌ها بر ما تاثیر دارند اما افکار و باورهای ما تاثیر بیشتری بر احساسات و هیجانات ما دارند و در واقع علت آنها هستند.

افرادی که عقلانی زندگی می‌کنند و درست اندیش هستند؛ افکارشان را بیشتر علت اصلی احساسات خود می‌دانند؛ آنها سالم‌تر زندگی می‌کنند و کمتر به هر دلیلی ناراحت می‌شوند. البته زیستن آگاهانه و عقلانی، به معنای حذف یا انکار احساس و عاطفه نیست و این دو هم در مقابل هم نیستند.

اما نادرست اندیشان و کسانی که رفتارهای هیجانی و غیرعقلانی دارند بیشتر تحت کنترل احساسات خود هستند و ثبات عاطفی و هیجانی نیز ندارند. آنها دیگران را مقصر احساسات خود می‌دانند.

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 
وقتی که غم و ناراحتی، زیاد از حد می‌شود مکانیزم‌های دفاعی ما به کار می‌افتند تا احساس درد کمتری کنیم.‌ پس ممکن است باعث شود واقعیت را نادیده بگیریم یا انکار کنیم! این انکار وقتی در جدایی از یک رابطه قرار داریم نیز سراغ ما می‌آید و اگر آن رابطه، واقعاً آسیب‌زا باشد ممکن است باعث شود واقعیت‌های بد رابطه را نبینیم و فقط از تک لحظات خوش رابطه در ذهنمان عکس بگیریم و همین تصاویر اغراق شده، ممکن است ما را دوباره به آن رابطه بر‌گرداند!

این در حالی است که تا وقتی رنجی را احساس می‌کنیم و در خودآگاه ماست؛ می‌توانیم در کاهش و کنترل آن بکوشیم اما با انکار، اجتناب و نادیده‌انگاری، اتفاقا صدمات آن درد و رنج، بیشتر و از کنترل ما خارج می‌شود!

ما نمی‌توانیم برای همیشه از احساسات منفی خود فرار کنیم یا بر آنها سرپوش بگذاریم. این کار، تبعات فراوانی برای ما دارد. باعث می‌شود با واقعیت، آنطور که هست روبرو نشویم و‌ کسی که نتواند تمام جوانب واقعیت را ببیند؛ نمی‌تواند خود را با آن سازگار کند و عقلانی و واقع‌بینانه رفتار کند. در نهایت، اوضاع نه تنها تغییر نمی‌کند؛ بلکه بدتر هم می‌شود! مثلا برای اینکه احساس طردشدگی نکنید؛ به فلان رابطه می‌چسبید!

اگر احساس بد خود را نپذیرید؛ به معنی این است که اصل وجود آن را به رسمیت نمی‌شناسید اما آن احساس در شما وجود دارد و همین انکار، شما را در برابر همان احساس بد، از پا در می‌آورد! پذیرش احساس از روی ضعف نیست؛ بلکه از روی قدرت اختیار است. پس به معنای تسلیم و میخکوب شدن در برابر احساسات بد نیست. پذیرش، شما را بر احساساتتان مسلط می‌کند.سوالات قبل ازدواج 

پاسخ بسیاری از سوالات و ابهامات، درون شما وجود دارد و از درون همین افکار و باورهایی که به آنها دو دستی چسبیده‌اید؛ می‌توانید به ریشه احساساتتان برسید! پس هیچکس نمی‌تواند در شما احساس طردشدگی ایجاد کند؛ مگر اینکه خودتان این باور را داشته باشید که با رفتن یک نفر از رابطه یا عدم تمایل او به رابطه، من طرد می‌شوم! ترس از طرد شدگی، ترسی طبیعی نیست؛ آن را از والدین خود در کودکی آموخته‌اید!

کافی است جهت بادبان افکار و باورهایتان را تغییر دهید؛ احساساتتان نیز تغییر می‌کنند! شما در ذهنتان باورهایی دارید که اگر من پذیرفته نشوم یا به هر دلیلی، حتی یک آدم نامناسب را از دست بدهم؛ به این معنی است که من طرد شده‌ام یا ارزشمند نیستم و این باور طردشدگی، به شما هیجانات منفی شدیدی می‌دهد!



:: بازدید از این مطلب : 435
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

اگر در مراحل اولیه کودکی، از طرف والدین و نزدیکان، به شما احساس امنیت‌ و اعتماد بخشیده نشود؛‌ احساس ناامنی و اضطراب شدید می‌کنید و دلبستگی ناایمن خواهید داشت؛ آن هم در جهانی که برای شما اضطراب آور بوده است!

پس احساساتی مثل ترس و اضطراب، خشم و عشق، با باورهایی مخرب همیشه با شماست! باورهایی مثل: من بی‌ارزش هستم یا من لایق محبت دیگران نیستم یا اینکه دیگران مورد اعتماد نیستند و ممکن است به من آسیب بزنند در شما شکل می‌گیرد.

مجموع این اثرات هیجانی و شناختی و... به شما طرحواره‌‌های ناسازگاری می‌دهد که بر اساس آن خودتان و دیگران را قضاوت می‌کنید.

اگر در دوران کودکی، ترس و ناامنی بیش از حد را تجربه کرده باشید؛ ممکن است همیشه لایه‌هایی از دفاع و حمله، اطراف خود بسازید و از خود به شدت مراقبت کنید تا آسیبی نبینید!

در بزرگسالی، بخاطر آسیب‌های کودکی، نیاز شدید به امنیت و میل شدیدی به رابطه با دیگران و گرفتن عشق دارید

اما بخاطر آن لایه‌های دفاعی، از جدایی یا آسیب‌های رابطه می‌ترسید که این خود مانع شما می‌شود که بدون ترس به دیگران نزدیک شوید و صمیمیت و امنیت را در رابطه تجربه کنید!

هم عشق زیاد می‌خواهید؛ هم می‌ترسید به شما داده نشود یا قطع شود یا شاکی هستید که چرا اینقدر کم است! احساسات متناقض ترس، خشم و عشق..! که ممکن است حتی اصلا قید هر رابطه‌ای را بزنید!

هر نقشی که در کودکی به شما القاء شود‌ و به هر تعریفی از خودتان برسید؛ در بزرگسالی با همان زندگی می‌کنید! رابطه برقرار می‌کنید؛ عاشق می‌شوید؛ ازدواج می‌کنید؛ جدا می‌شوید؛ شغل انتخاب می‌کنید و... مگر اینکه با آگاهی و درمان.سوالات قبل ازدواج 

 
واقعا برای ورود به یه سری روابط ویه آدم هایی بایدبخش خودآگاهت رو فعال کنی و آگاهانه بیاندیشی و خردورزی خرج کنی مثلا افرادی که دچارتله ی محرومیت هجانی باشن اگر روابط گذشته شون مخرب بوده بعدآگاه شدن که برتله شون کنترل و تعادل پیداکردن بایداجتناب کنن نه از روی استیصال یا جنگ و فراربرای مقابله باتله بلکه ازسرخوداگاهی مثلا باید از افراد دو رازدسترس که سردبی عاطفه و مغرور هستن و توی رابطه صادق نیستن ونقاب میزنن بشدت باید دوری کرد رابطه ازسمت دو نفر نیازبه عشق همدلی حمایت رشد مهرورزی ودلبستگی ایمن داره رابطه ازسمت دوطرف نیازبه جلب اعتماد همدیگه داره و باید هدفمند و ایمن باشه.
 
امیدوارم یه همسر متخصص مثبت گرایی و پایه برای لذت بردن وخلق کردن موفقیت ومقتدر باشیم و به زودی نیمه گمشده ی خودمو پیدا کنم به نظرم همه ما باید با هدفمند بودن و تلاش مستمر عزت نفس فردی واجتماعی مون رو بالا ‌وبالاتر ببریم چون از همین جامعه هنرمند ومسئول ودرمانگر وکارگزار ومعمار رشد میکنن و خراب بودنشون وحال بسیار بسیار بده جامعه مبین نقاط بهبود فراوانی هستش که کاملن قابل حل و رفع نمودنه.


:: بازدید از این مطلب : 582
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
تا زمانی که ما به مرحله پذیرش نرسیده باشیم نمی توانیم چیزی را تغییر دهیم تا زمانی که نقص ها و ضعف های خود را فرافکنی میکنیم، نمی توانیم زندگی واقعی، راستین و جذابی داشته باشیم..و اگر ضعف ها خود را انکار کنیم به سایه مون تبدیل میشه خودمون رو نمی پذیریم. به خودمون عشق نمی ورزیم و تمام زندگی ما نابود خواهد شد.
 

باشگاه می‌روید چون دوست ندارید از رقابت با دوستان خوش اندامتان عقب بیفتید! پارتنر پیدا می‌کنید چون پیش دیگران می‌خواهید خواستنی جلوه کنید!

ازدواج می‌کنید چون از احساس تنهایی می‌ترسید! دنبال لاغری به هر روشی هستید چون می‌خواهید از احساس خودبیزاری فرار کنید!

هر روز به پارتی می‌روید؛ الکل، مواد مخدر، روابط جنسی و... که حال درونتان خوب شود! کار خیر انجام می‌دهید تا از احساس گناه خود فرار کنید! برای خشنود کردن دیگران هر کاری انجام می‌دهید تا شما را خوب بدانند!

تا دیر وقت و زیاد کار می‌کنید تا متوجه مسائل رنج‌آور خود نباشید! زیاد سفر یا مهمانی می‌روید یا طلاق می‌گیرید تا از احساس افسردگی رها شوید! به نظر می‌رسد هر بار کارهایی انجام می‌دهید تا از چیزی فرار کنید یا چیزی را انکار کنید!

اگر کارها را تنها برای فرار از افکار و احساسات بد انجام می‌دهید؛ آن کارها هر چقدر خوب باشند به شما احساس خشنودی نمی‌دهند! پس علاوه بر عمل شما، انگیزه‌ شما نیز در احساس رضایت و خشنودی شما نقش دارد.

شما نمی‌توانید در حالی که از مسئله‌ای می‌ترسید یا از آن فرار می‌کنید و یا آن را انکار می‌کنید؛ احساس خشنودی از انجام کارهای لذتبخش دیگری داشته باشید! به همین دلیل افرادی هستند که به ظاهر همه چیز دارند اما ممکن است احساس شادمانی درونی نداشته باشند!

افکار و احساسات منفی خود را بنویسید و ببینید زندگی و اعمال شما در جهت انکار و فرار یا حتی جنگ با آنهاست یا در جهت پذیرش آنهاست. ممکن است بگویید اینها منفی هستند چرا باید آنها را بپذیریم!؟

می‌پذیرید؛ چون وجود دارند و چون در هر آدمی ممکن است افکار و احساسات منفی در شرایط و موقعیت‌هایی وجود داشته باشد؛ قابل اجتناب یا قابل انکار نیستند اما تا آنها را نپذیرید نمی‌توانید به درست بودن یا غلط بودن، کارا بودن یا عدم کارایی آنها برسید.

مهم این است آگاه باشید فرار و انکار دارد به شما چه آسیب‌هایی می‌زند؟ چه هزینه‌هایی برای شما به همراه داشته است و چگونه شما را از اهداف و ارزشهایتان دور ساخته است‌؟

خیلی اوقات حتی این فرارها و انکارها خودآگاهانه نیست و آگاهی نسبت به آنها موجب بر ملاشدن و توقف آنها می‌شود. با خودتان روبرو شوید و خود را با تمام آنچه هستید بپذیرید! منبع : مشاوره آنلاین خانواده رایگان


:: بازدید از این مطلب : 415
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 
خوب گفتنش آسونه این که چه جوری بپذیریم و حساسیت نشون ندیم دیگه مهمه چون معمولا این احساسات به واسطه گذشته و کودکی درما نهادینه شده و حرفش آسونه ،تغییرش زمان بر و سخت است.


همه ما به عنوان انسان، پیچیدگی‌ها و تناقض‌هایی داریم و نیز احساسات و حالات نفسانی مختلفی را تجربه می‌کنیم.

اما مهم این است این تناقضات و احساسات متنوع را، جدا از اینکه بد یا ناخوشایند، درست یا غلط هستند؛ بدون قید و شرط در خود بپذیریم.

بپذیریم که تجربه‌های دردناکی در کودکی داشته‌ایم که انکار و فراموش شده‌ و احساساتی که سرکوب شده‌اند.

اگر اکنون نیز اینها را در مسیر درمان خود نپذیریم و پس بزنیم؛ همچنان از شخصیت حقیقی خود دور خواهیم بود!

بپذیریم که احساساتی مثل خشم، گناه، خجالت، حقارت، حسادت و... را تجربه کرده‌ایم و احساسات متناقضی داشته‌ایم! هم خشم داشته‌ایم هم عشق! هم ترس داشته‌ایم هم کشش!

بپذیریم که تعارضات و بخش‌های پنهانی در ما وجود داشته است که وجود آنها را توجیه یا انکار کرده‌ایم!

بپذیریم که در جاهایی، خودمان نبوده‌ایم و از خود واقعی‌مان اجتناب کرده‌ایم! چیزهایی را در خود سانسور کرده‌ایم و افکار متناقضی داشته‌ایم!

اگر هنوز بخشی از خود را پنهان می‌کنید یا از آن می‌ترسید و فرار می‌کنید؛ نمی‌توانید تمام خویشتن را تحقق ببخشید! احساسات و رفتارهای شما اصالت نخواهند داشت و با خودتان در صلح و سازگاری نخواهید بود!

تا وقتی تحمل ابهام و تناقض را در خود ندارید؛ نمی‌توانید به حقیقتی که در اعماق شماست برسید‌ و‌ به ندای درونتان، گوش بسپارید!

وقتی هم در مسیر طبیعی زندگی یا طی درمان، با واقعیتی در مورد خودتان روبرو می‌شوید؛ به شدت آن را پس می‌زنید خشم، اشک، گناه، انکار و... می‌گویید من؟! اینها در من است؟! من اینها هستم؟! هرگز! امکان ندارد!

مثل آدمهایی که برای اینکه احساسات جنسی را در خود سرکوب کنند؛ سالهاست که با احساس گناه زندگی می‌کنند!

افراد خودساخته و خودشکوفا، با واقعیت‌ها کلنجار نمی‌روند و همه چیز را می‌پذیرند که خوب یا بد، درست یا غلط در آنها وجود دارد!

احساسات و هیجانات، تمایلات و نیازها، افکار و عقاید، واکنش‌های ذهنی و جسمی، لذت‌ها و رنج‌ها، ترس‌ها و کشش‌ها را همانطور که هستند در خود می‌پذیرند.

در پذیرش واقعی، قضاوت وجود ندارد؛ توجه و مشاهده در لحظه حال وجود دارد. پذیرش کامل واقعیت درونی و آنچه در شما وجود دارد؛ مقدمه و لازمه پذیرش واقعیت‌های بیرونی می‌شود.مشاور خوب برای ازدواج

ذهن ؛ به طور خود کار ؛ افکار و احساسات را سرکوب میکند ؛ و همین مکانیزم باعث بوجود آمدن دوپارگی در روان میشود ؛ هر حس و فکری که به ذهن میآید ریشه در تجربه ای در کودکی دارد ؛ و بهر حال بعنوان بخشی از ما وجود دارد ؛ دیدن و‌ مشاهده و پذیرفتن اینکه افکار و احساسات منفی و ناخوشایندی هم در ما وجود دارد ؛ هیچ لطمه ای به ما نمی‌زند ؛ اما ذهن آنها را تهدید به حساب میآورد و سریعا سرکوب میکند ؛ اما آنها وجود دارند و طبق قانون بقا باید به رسمیت شناخته شوند و الا تلاش بیشتری در نشان دادن خود به ما خواهند کرد ؛ زمانیکه می‌پذیریم صفات و احساسات و افکار منفی یا ناخوش آیند در ما هم مثل تمامی انسان ها وجود دارد ؛ تمامیت و یکپارچگی خود را بدست می‌آوریم ؛ و دیگر جنگ بین ذهن و افکار و احساسات تمام شده و انرژی برای نفی کردن بخشی از وجودمان هدر نمی‌دهیم ؛ درست مانند زمانی که برای اتمام بحث با فردی سکوت میکنیم و می‌پذیریم که نظر متفاوتی داریم اما لزومی ندارد دیدگاه طرف مقابل را با ادامه بحث سرکوب کنیم. منبع: روانشناسی امروزی


:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
وقتی پیش‌بینی کنید که اگر من دچار رنج شوم نمی‌توانم اصلا تحمل کنم! وقتی پیش‌بینی ‌کنید که من اگر جدا شوم از تنهایی افسرده می‌شوم!

وقتی پیش‌بینی کنید که من بدون او حتما می‌میرم! به شما هیجانات منفی دست می‌دهد که باعث می‌شود با واقعیت آنطوری که باید روبرو نشده و از پا در بیایید! پیش‌بینی‌های هیجانی شما برگرفته از قضاوت‌های یکسویه از واقعیت است!

مطالعه روانشناسی تاریخچه رفتار انسانها در برابر حوادث ناگوار، نشان می‌دهد که آدمی می‌تواند دست کم هر رنج، ناکامی و شکستی را تاب بیاورد و خود را با آن سازگار کند.

به شرطی که پیش‌بینی‌های هیجانی منفی نداشته و برداشت غلطی از واقعیت نداشته باشد و توانایی خودش را در انطباق با شرایط مختلف دست کم نگرفته باشد!

آیا تمام پیش‌بینی‌های هیجانی منفی، نادرست هستند!؟ اصولاً پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌های ذهنی، چون یکسویه و مبتنی بر حدس و گمان هستند ممکن است بر اساس واقعیت و افکار واقع‌بینانه نباشند حتی اگر مثبت باشند!

مثلا شما افسردگی دارید اما پیش‌بینی می‌کنید که اگر طلاق بگیرم یا از این کشور بروم حتما شاد و خوشبخت خواهم بود! ممکن است موقتی حس خوبی کسب کنید اما اینکه چقدر این حس شما واقعی، درونی و پایدار است مهم است.

آگاه باشید‌ که پیش‌بینی‌های هیجانی شما بر چه اساس و منطقی استوار شده‌اند ‏و‌ در چه احساساتی استدلال می‌کنید؟

مثلا الان اگر احساس بدی دارید به این معنی نیست که حتما مسیرتان نادرست است! چون ممکن است به تازگی از یک رابطه مخرب جدا شده‌اید ‏و الان احساس تنهایی می‌کنید اما شما به این رنج تنهایی ‏برای رشد احتیاج دارید. ‌این رنج را بپذیرید

از طرفی ممکن است الان چون یک رابطه جنسی بی‌مرز ‏در یک رابطه بی‌تعهد داشته‌اید ‏احساس خوبی کنید اما به معنی این نیست ‏که رابطه‌ و مسیری که در آن هستید حتما رابطه و مسیر خوبی است!

پس مشکل از جایی شروع می‌شود که تنها بر اساس احساسات خود استدلال یا پیش‌بینی می‌کنید و یا اینکه می‌خواهید به هر قیمتی که شده از رنج، فرار کنید!

بسیاری برای اینکه فقط رنج تنهایی را حذف کنند از روابط مخرب بیرون نمی‌آیند! آنها رنج تنهایی را فاجعه‌بارتر‌ از بودن در یک رابطه مخرب می‌دانند!

اگر استدلال منطقی و واقع‌بینانه شما می‌گوید که در مسیر درستی هستید رنج را باید بپذیرید. اگر دنبال حذف رنج و یک تغییر بی دردسرید سر از فالگیری، دعانویسی و توهم در می‌آورید!

آن وقت یک نفر پیدا می‌شود با مواد مخدر، الکل و چند قرص، شما را بی‌هوش و بی‌حواس می‌کند یا وارد یک رابطه مخرب جنسی می‌کند تا متوجه واقعیت نشوید!

 
اگر باهاش صحبت کنی، میگه: من؟؟؟ طلاق؟؟؟ برو عمو
برای همین نه قبل از ازدواج احتمال میده که انتخابش اشتباه باشه
نه بعد از ازدواج به فکرش میرسه که شاید حرفام و رفتارام در قبال همسرم اشتباه باشه
خیلی از کسایی که آخرش جدا میشن امروز با ژستای متفکرانه به دیگران مشاوره میدن و همین اعتماد به نفس کاذب باعث میشه خودشونو فراموش کنن
بس که خودشون رو قبول دارن به فکر ارتقا نیستن
شما یا عزیزان مجردتون باید فرصت مشاوره قبل از ازدواج رو برای ازدواج موفق تر دریابید.


:: بازدید از این مطلب : 573
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
وقتی پیش‌بینی کنید که اگر من دچار رنج شوم نمی‌توانم اصلا تحمل کنم! وقتی پیش‌بینی ‌کنید که من اگر جدا شوم از تنهایی افسرده می‌شوم!

وقتی پیش‌بینی کنید که من بدون او حتما می‌میرم! به شما هیجانات منفی دست می‌دهد که باعث می‌شود با واقعیت آنطوری که باید روبرو نشده و از پا در بیایید! پیش‌بینی‌های هیجانی شما برگرفته از قضاوت‌های یکسویه از واقعیت است!

مطالعه روانشناسی تاریخچه رفتار انسانها در برابر حوادث ناگوار، نشان می‌دهد که آدمی می‌تواند دست کم هر رنج، ناکامی و شکستی را تاب بیاورد و خود را با آن سازگار کند.

به شرطی که پیش‌بینی‌های هیجانی منفی نداشته و برداشت غلطی از واقعیت نداشته باشد و توانایی خودش را در انطباق با شرایط مختلف دست کم نگرفته باشد!

آیا تمام پیش‌بینی‌های هیجانی منفی، نادرست هستند!؟ اصولاً پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌های ذهنی، چون یکسویه و مبتنی بر حدس و گمان هستند ممکن است بر اساس واقعیت و افکار واقع‌بینانه نباشند حتی اگر مثبت باشند!

مثلا شما افسردگی دارید اما پیش‌بینی می‌کنید که اگر طلاق بگیرم یا از این کشور بروم حتما شاد و خوشبخت خواهم بود! ممکن است موقتی حس خوبی کسب کنید اما اینکه چقدر این حس شما واقعی، درونی و پایدار است مهم است.

آگاه باشید‌ که پیش‌بینی‌های هیجانی شما بر چه اساس و منطقی استوار شده‌اند ‏و‌ در چه احساساتی استدلال می‌کنید؟

مثلا الان اگر احساس بدی دارید به این معنی نیست که حتما مسیرتان نادرست است! چون ممکن است به تازگی از یک رابطه مخرب جدا شده‌اید ‏و الان احساس تنهایی می‌کنید اما شما به این رنج تنهایی ‏برای رشد احتیاج دارید. ‌این رنج را بپذیرید

از طرفی ممکن است الان چون یک رابطه جنسی بی‌مرز ‏در یک رابطه بی‌تعهد داشته‌اید ‏احساس خوبی کنید اما به معنی این نیست ‏که رابطه‌ و مسیری که در آن هستید حتما رابطه و مسیر خوبی است!

پس مشکل از جایی شروع می‌شود که تنها بر اساس احساسات خود استدلال یا پیش‌بینی می‌کنید و یا اینکه می‌خواهید به هر قیمتی که شده از رنج، فرار کنید!

بسیاری برای اینکه فقط رنج تنهایی را حذف کنند از روابط مخرب بیرون نمی‌آیند! آنها رنج تنهایی را فاجعه‌بارتر‌ از بودن در یک رابطه مخرب می‌دانند!

اگر استدلال منطقی و واقع‌بینانه شما می‌گوید که در مسیر درستی هستید رنج را باید بپذیرید. اگر دنبال حذف رنج و یک تغییر بی دردسرید سر از فالگیری، دعانویسی و توهم در می‌آورید!

آن وقت یک نفر پیدا می‌شود با مواد مخدر، الکل و چند قرص، شما را بی‌هوش و بی‌حواس می‌کند یا وارد یک رابطه مخرب جنسی می‌کند تا متوجه واقعیت نشوید!

 
اگر باهاش صحبت کنی، میگه: من؟؟؟ طلاق؟؟؟ برو عمو
برای همین نه قبل از ازدواج احتمال میده که انتخابش اشتباه باشه
نه بعد از ازدواج به فکرش میرسه که شاید حرفام و رفتارام در قبال همسرم اشتباه باشه
خیلی از کسایی که آخرش جدا میشن امروز با ژستای متفکرانه به دیگران مشاوره میدن و همین اعتماد به نفس کاذب باعث میشه خودشونو فراموش کنن
بس که خودشون رو قبول دارن به فکر ارتقا نیستن
شما یا عزیزان مجردتون باید فرصت مشاوره قبل از ازدواج رو برای ازدواج موفق تر دریابید.


:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
هر چه یک حقیقت تلخ تر باشد پذیرش آن برای ما دشوارتر خواهد بود. اما تا زمانی که حقیقت را نپذیریم نمی توانیم به مرحله جدیدی از آگاهی وارد شویم. تا زمانی که در برابر حقیقت مقاومت می کنیم هیچ چیزی را حل نمی کنیم. نه تنها باید حقیقت را بپذیریم بلکه باید خودمان را همانطور که هستیم بپذیریم. اگه خودمون رو نپذیریم نمی توانیم به سمت تغییر رویم. نمی توانیم به سمت بهتر شدن گام برداریم.
 

هر چه واقعیت‌، رنج‌آورتر باشد؛ پذیرش آن برای ما سخت‌تر است. چون برای ما دشوار است اعتقادات، خواسته‌ها و احساسات خود را وارد پذیرش واقعیت نکنیم

همچنین ما از کودکی سعی می‌کنیم آسیب‌ها را با انواع مکانیزم‌های دفاعی فراموش کنیم؛ به همین خاطر شدیداً مقابل پذیرش واقعیت مقاومت می‌کنیم و ممکن است اصلا تجارب رنج‌آور را بخاطر نیاوریم اما در ناخودآگاه ما وجود دارند و بیشتر آسیب می‌زنند!

خانمی که نپذیرفته با همسرش مشکل دارد می‌گوید: زندگی ما را چشم زده‌اند! مادری که نپذیرفته پسرش اعتیاد دارد می‌گوید: من به خوبی پسرم باور دارم! مردی که جدایی از همسرش را نپذیرفته، به مصرف الکل روی آورده است!
در این موارد، افراد هیچ کاری برای مشکلات موجود نمی‌کنند و اوضاع بدتر می‌شود.

برای اینکه بتوانید واقعیت‌ها و تجارب رنج‌آور را راحت‌تر بپذیرید لازم است ارتباط فکری و احساسی خود را با آنها تغییر دهید! چون تجربه‌ها و واقعیت‌های دردناک را نمی‌توانید عوض کنید؛ هر چقدر خودتان را سرزنش کنید و هر چقدر سعی کنید به آنها فکر نکنید!

فکر نکردن یا نادیده انگاشتن واقعیت‌ها، به شما بیشتر آسیب می‌زند! پیروزی در پذیرش است. لازم است نگاه قضاوت‌گرای خود را نسبت به واقعیت‌ها و تجربه‌ها، به سمت مشاهده‌گری ببرید.

یعنی به جای اینکه افکار و برداشت خود را از واقعیت باور کنید؛ واقعیت را تنها به همان صورتی که هست مشاهده کنید. این مشاهده‌گری در ذهن ‌آگاهی یا توجه آگاهی نیز انجام می‌گیرد.

افکار و قضاوت‌ها را ممکن است نتوانیم متوقف کنیم و مشکل هم لزوماً از آنها نیست! مشکل اینجاست که آنها را باور می‌کنیم؛ با محتوا و معنای آنها ادغام می‌شویم و طبق هر چه در ذهنمان می‌آید عمل می‌کنیم! نتیجه می‌شود واکنش‌ها و هیجاناتی که شتابزده از ما سر می‌زند!

مثلا به جای اینکه بگویید من فکر می‌کنم احمقانه رفتار کرده‌ام؛ می‌گویید من فکر می‌کنم احمق هستم! و بعد احمق بودن خود را باور می‌کنید! نتیجه کار، چیزی جز سرزنش، افسردگی و شکست در کارها نیست!

اگر با افکار و برداشت خود هماهنگ و همراه نشویم و‌ آنها را باور نکنیم؛ از خودگویی و برچسب به خود رها شده و افکار خود را مانند موجودیتی مستقل از خودمان می‌بینیم.

پس باعث می‌شود هم متوجه ضررهای افکار خود بشویم و هم بهتر بتوانیم آنها را تغییر دهیم. چون آنها دیگر به ما چسبیده نیستند و خود را فراتر و بیرون از آنها می‌بینیم.شماره مشاوره ازدواج

مشاهده افکار باعث توقف آنها نمی‌شود اما باعث می‌شود توسط آنها تحریک نشوید و انتخاب‌های آزادتری داشته باشید.
 
ترویج کتاب خوانی وخواندن کتاب خیلی عالی هست..اماشبیه کتاب هازندگی کردن ناشدنی ست.
یادمون نره خودنویسنده و فیلسوف هاهم شبیه کتاب هاشون زندگی نکردند.
و این اصلا هم بدنیست چون نشون میدن که ما انسان هاناقص هستیم و هرگز ایدال نمیشیم.
خواندن کتاب بایدعمیق باشه که ازش نـٌت برداری کنی شاید صدرصدنشه اجراکنی نوشته هاش اما باید در رفتارگفتار اندیشه روابط عاطفی خانوادگی اجتماعی تو تأثیربزاره بایدازخشم درون توکاسته کنه کتاب بایدتفکرات جٌزم اندیشی ودِگماتیسم مارو به چالش بکشه..
کتاب باید انسان دوستی مهربانی به تو یادبده.
بایدوقتی توراباتاریکی وجودی درونت روبرو میکنه.
بهت یادبده که باتاریکی های دیگران هم رفتارمثبت وخردمندانه ای برگٌزینی. کتاب بایدبه ماکتاب خوان ها یادبده که آدم ها را همان طوری که هستندبپذیراگرپذیرشش برایت سخت و دشواره فاصله ات را حفظ کن.
کتاب بایدتأثیرات عمیق و فیدبک های مثبت ارائه بده درافکارواعمال ما میراث هرپدرومادری برای وارثان باقی مانده میتونه آگاهی وکتاب های مفیدباشه البته درکنارکتاب های روانشناسی علمید بایدکتاب های تاریخی سیاسی هم خوند چون ملتی که تاریخ خودرانداندمحکوم به ظلمهستند
آره کتاب خوندن عالیه بشرطی که بهش عمل کنیم.


:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 
 
انقدر تعداد چراغ های زرد تو زندگی زیاده و هر روز و هر ساعت اتفاق میفته ،توجه به همشون امکان ناپذیره. واقعیتها خیلی از مواقع سهمگین و دور از انتظاره و حال ادمو خراب میکنه و قدرت حرکت رو میگیره. و به قدری زورشون زیاده که انسان از رویارویی باهاشون اجتناب میکنه . مثل این روزا. ابر سیاه نومیدی و یاس و رنج و بلا روی زندگی سایه انداخته.
 

همیشه در زندگی قبل از اینکه اتقاق بزرگ‌تری بیفتد یا با واقعیت‌های ناگواری مواجه شوید؛ زندگی به شما علائم و چراغ زردهایی نشان می‌دهد که شما بی‌توجه از کنار آنها می‌گذرید! یا اصلا نادیده می‌گیرید و انکار می‌کنید و یا کم اهمیت جلوه می‌دهید.

مثلا زمانی که بخاطر رفع نیازهایتان‌، وارد یک رابطه مخرب می‌شوید! زمانی که به درخواست‌های خلاف، یا خارج از اصول و ارزش‌هایتان، نه نمی‌گویید!

زمانی که تمام اختیار ذهن و بدن خود را به دیگری واگذار می‌کنید! زمانی که با مشکلات و واقعیت‌ها‌، روبرو نمی‌شوید و برای فرار از آنها، به دامان اعتیاد، الکل و... پناه می‌برید!

زمانی که خودتان را با توهم و امید کاذب، در یک شرایط خیلی بد، نگه می‌دارید! اینها زمانهایی هستند که شما دارید به سمت چراغ‌های قرمز زندگی‌تان، پیش می‌روید!

وقتی شما خودتان را به سمت یک شرایط کنترل نشده‌ی هیجانی می‌برید تا هوشیاری شما از بین برود و هر کاری از شما سر بزند؛ مسئولیت شما از بین نمی‌رود و نمی‌توانید ادعا کنید که من از خودم هیچ اختیاری نداشتم یا دیگری مجبورم کرد و خودم نمی‌خواستم!

وقتی ادعا می‌کنید که وابستگی مفرط در یک رابطه، اجتناب ناپذیر است؛ مسلما تبعات احساسات و رفتار خود را نیز بر عهده نخواهید گرفت! بعد فکر هم می‌کنید که اگر طرفتان را عاشق خود کنید یا عاشق او باشید؛ دیگر مهم نیست رابطه شما اصلا از پایه خطاست یا سالم نیست!

وقتی شما نخواهید با آگاهی و هوشیاری زندگی کنید پس تصمیم گرفته و عواقب آن را بر عهده نمی‌گیرید و گردن پدر و مادر، دیگران یا هر عامل بیرونی می‌اندازید! آن وقت دقیقا رفتارها و آدمهایی را انتخاب می‌کنید که شما را ناهوشیارتر نگه می‌دارند!سایت مشاوره ازدواج

مثلا با مصرف فراوان مشروبات الکلی، استعمال مواد مخدر، بودن با آدمهای بی مسئولیت و انجام رفتارهای خارج از کنترل، می‌خواهید خود را بی‌خبر و بی مسئولیت نسبت به زندگی و خودتان نگه بدارید! این شما هستید که می‌خواهید در بی‌خبری بمانید و انتخاب کنید!

مثلا با وابستگی و غفلت ازدواج می‌کنید چون نمی‌خواهید این واقعیت تلخ را بپذیرید که شما فلانی را هوشیارانه دوست ندارید و اصلا او آدم مناسبی برای شما نیست.



:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

بهتر است تعریف افکار مثبت یا منفی را کنار بگذاریم و خود را زیاد درگیر آن نکنیم! زیرا یک فکر درست یا غلط، می‌تواند مثبت یا منفی باشد! افکار غلط، افکاری هستند که منطبق بر حقیقت نیستند یا بطور دقیق، واقعیت یا آنچه اتفاق افتاده است را شرح نمی‌دهند یا منعکس نمی‌کنند!

افکار غلط، چه منفی و یا حتی مثبت باشند؛ به ما آسیب می‌زنند و مشکلات هیجانی و رفتاری برای ما ایجاد می‌کنند. پس روش درست روبرو شدن با افکار، این نیست که آنها را به هر صورتی که هستند مثبت کنیم؛ بلکه لازم است افکارمان را مشاهده و از ماهیت و ریشه آنها آگاهی پیدا کنیم و پیامدها و نتایج آنها که همان رفتارهای ما هستند را بررسی کنیم و مسئولیت آنها را بپذیریم.

یکی از راههایی که باعث می‌شود افکار غلط را کنار بگذارید؛ این است که مزایا و معایب افکارتان را ارزیابی کنید.‌ بررسی کنید که فلان فکر خاص، چه پیامدهای مثبت و منفی برای شما دارد؟ اگر آن فکر را کنار بگذارید چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر فکر دیگری جایگزین آن شود چه تغییری در پیامدها انجام می‌شود؟

نکته مهم در اینجا این است که یک فکر یا رفتار غلط، ممکن است برای شما مزایایی مقطعی و موقتی نیز داشته باشد اما در بلندمدت، برای شما ضرر خواهد داشت. مثلا سیگار کشیدن یا اجتناب از یک موقعیت، ممکن است احساس خوب موقتی بدهد اما در بلندمدت برای شما آسیب به همراه خواهد داشت. پس به معایب بلندمدت توجه کنید.

گاهی هم یک فکر یا رفتار، مزایای کاذبی برای شما به همراه دارد. مثل وابستگی عاطفی که باعث می‌شود شما حتی در یک رابطه آسیب زا بمانید! یا فکر قربانی بودن که شما را در بی‌مسئولیتی و دنبال مقصر گشتن نگه می‌دارد!

ذهن شما گاهی اوقات، به مزایای کاذب توجه بیشتری می‌کند و معایب واقعی را نادیده می‌گیرد. اما اگر با مسئولیت انتخاب‌ها و پیامد رفتارتان بطور واقع بینانه، آشنا شوید افکار غلط را کنار خواهید گذاشت یا حداقل با آگاهی از پیامدها و قبول مسئولیت، همچنان به آن فکر یا رفتار غلط، ادامه خواهید داد!

بنظر میرسه قبل از افکار هیجانات هستند و بهتره اول بریم سراغ اونا مبحث هیجانات اونقدر مهمه که کم کم تمام رویکردها دارن اونو وارد کارشون میکنن .فکر باعث عمل نمیشه و هیجان مهم تره و راهش غلبه بهش با تکنیک ایی اف تی یا ضربه تراپیه. بخوانید: مشاوره های قبل از ازدواج


همانطور که می‌دانید مشکلات و رنج‌ها در زندگی، اجتناب ناپذیر هستند اما مهم این است مشکلات و رنج‌ها، در راه چه ارزشها و اهدافی پیش آمده‌اند و در واقع، آیا این رنج‌ها، ارزش تحمل کردن دارند!؟

و آیا اصلاً ارزش‌های ما، ارزش‌های خوب، راستین و ارزیابی شده‌ای هستند؟! ارزش‌های شما در زندگی چه هستند و برای آنها و در مسیر آنها، چه رنج‌هایی برده‌اید؟ شما چه درس‌هایی از روبرو شدن با مشکلاتتان گرفته‌اید؟ بعد از عبور از مشکلات، تبدیل به چه آدمی شدید یا چه تغییرات عمیق و درونی داشتید؟

 
رنجها اجتناب نا پذیر هستن. من فکر میکنم چه خوبه که این رو در خاطر داشته باشیم، تا بجای اینکه بشکل غریزی بخوایم از رنج فرار کنیم و وارد تنبلی و رخوت و انفعال بشیم، رنج ارزنده رو بپذیریم و انتخاب کنیم. مطلب بعدی در مورد تغییر هست، دکتر بابایی زاد جایی فرمودند که گاهی اصلا متوجه نمیشیم که تغییر کردیم فقط زمانی که دقیق خودمون رو با گذشته مقایسه و برسی میکنیم متوجه میشیم، پس بدون نگرانی خودسازی رو ادامه بدیم.


:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

همین طور است ما گم می شویم و به دنبال خودمان به سلوک بیرونی می پردازیم...ما مشغول بودن را انتخاب می کنیم که کمتر درد بکشیم....غالبا نمی دانیم که شادی را و رضایت را و خودبسندگی را در همان جایی که گم شد یعنی کودکی جستجو کرد.نه با نوستالژی و حسرت بلکه با اگاهی و بررسی. غالبا چیزی در درون گم می شود و به اشتباه در بیرون به دنبالش می گردیم.خود دوستی گم می شود و ما ان را در رابطه ای معیوب جستجو می کنیم...حرمت نفس گم می شود و ما ان را در تغییرات مکرر جسم یا دکوراسیون خانه و مبل و پرده و برند کیف و کفش جستجو می کنیم "گم کرده ام خودم را...ندیده ای مرا؟"

 

چرا اين قدر تفريح و گشت و گذار می‌کنيم؟ چرا در زندگی انسان مدرن تفريح جايگاهی دارد که در زندگی انسان سنتی دارد؟ برای اينکه انسان مدرن نمی‌تواند با خودش تفريح کند!

يعنی هر وقت به خودش رجوع می‌کند از خودش بدش می‌‌آيد. باغی درون خودش ندارد که اگر ده سال هم مسافرت نرود هيچ وقت حوصله‌اش سر نرود. آدمی که تفکر معنوی عميقی دارد، اگر صد سال هم مسافرت نرود يك لحظه نمی‌گويد حوصله‌ام سر رفت. چون دائماً مشغول سير در يك باغ درونی است.

وقتی ما باغ درونی نداريم بايد برويم باغهای بيروني را ببينيم. آدمی که خودش را نمی‌تواند تماشا کند چاره‌ای جز اين ندارد که برود و بيرون از خودش را تماشا کند.

اشخاص معنوی آن قدر درون خودشان چيزهای نو کشف می‌کنند و چيزهای بسيار شاد کننده، اميدوارکننده و آرامش‌بخش می‌يابند که کمتر به سير و مسافرت بيرونی احتياج پيدا می‌کنند.

بنابراين يكی از دلايلی که ما اين قدر به مسافرت و تفريح نيازمنديم، اين است که ما انسان‌های معنوی نيستيم. هر چه انسان معنوی‌تر باشد، کمتر احتياج پيدا می‌کند به اينکه مدام منظره و تابلو را عوض کند!

و بخاطر این انسان جديد، تابلوهای خانه‌اش را هر از چند مدت عوض می‌کند، مبلمان خانه‌اش را هم و... چون بعد از مدتی اينها ديگر نمی‌توانند او را از خودش به بيرون از خودش توجه دهند.

مطلب بالا: استاد مصطفی ملکیان (مطلب ویرایش شده)
.
برخی گمان می‌کنند با تغییر محل سکونت، آدم‌های تازه دور خود جمع کردن، تغییر شغل یا مسافرت می‌توانند از شر مشکلاتشان خلاص شوند! فراموش می‌کنند که هر جا بروند خودشان را همراه می برند.

ما نمی‌توانیم از آنچه که هستیم فرار کنیم. اگر در شیکاگو افسرده باشیم، در لس آنجلس هم احساس افسردگی خواهیم کرد. با تغییر صحنه ممکن است مدتی اوضاع بهتر بنماید، با این حال رفته رفته همان رفتارهای پیشین را در پیش خواهیم گرفت، همان کمبودها، همان روحیه، همان احساس‌ها باز به سراغمان خواهد آمد.

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

این امر در عشق هم صادق است. به زعم خودمان انتخابمان نادرست بوده است، بنابراین توقف می‌کنیم و با کس دیگری همسفر می‌شویم. روز از نو روزی از نو..! باز هم چندی احساس خوشبختی می‌کنیم و با کسی دیگر همسفر می‌شویم. دیری نمی‌گذرد که در می‌یابیم هنوز اندر خم همان کوچه اولیم، مضطرب، ناخوشبخت و زیاده‌خواه.

دگرگونی‌ها را باید در درون محقق کنیم نه در بیرون. همین است و بس! می‌توان انتخاب کرد، اما نمی‌توان از رنج حاصل از انتخاب در امان ماند.

زاده برای عشق
لئو بوسکالیا

منبع: وبلاگ مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

لطفاً بهترین و تاثیرگذارترین فیلم‌های خوبِ روانشناسانه و یا فلسفی را‌ که می‌شناسید معرفی کنید.

مثل:

 
 

جزیره شاتر(اسکیزوفرنی و استرس پس از سانحه)
فیلم تیمارستان استون هرست (هیستری)
فیلم حکمت رویا (مستند کارل گوستاو یونگ)
فیلم بی‌خوابی (اختلال خواب)
فیلم جوکر ۲۰۱۹ (شخصیت ضد اجتماعی و اسکیزوفرنی)
فیلم گتسبی بزرگ (شخصیت ضد اجتماعی و خودشیفته)
درخشش (اسکیزوفرنی)
مرد بارانی (اوتیسم)
ذهن زیبا (اسکیزوفرنی پارانویید)
هوانورد (اختلال وسواس جبری)
سیبل (اختلال شخصیت چند گانه)
اتوبوسی به نام هوس (روان‌شناسی هوس)
کشنده جاذبه (اختلال شخصیت مرزی)
بی‌باک (اختلال استرس پس از سانحه)
کینگ فیشر (اختلال دمانس)
هنگامی که چشم حسود بترکه (خشونت، قاچاق، الکلیسم، فقر)
بوکس هلنا (اختلال روانی، وسواس، حسادت)
2/19 هفته (اختلال در قدرت و کنترل جنسی)
چشمان خفته گستر (فیلم سرد، سوالات بی‌پاسخ ، وسواس و حسادت)
بهتر از این نمیشه (اختلال وسواس اجباری)
چه باب؟ (فیلم سرگرم کننده و جدی)
صبحانه باشگاه (مسائل نوجوان و نمونه‌ای از پویایی)
آبی (غم و اندوه و روح انسان)
رابط خطرناک (دستکاری و ذهن بازی‌ها در فرانسه قرن 18)
پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا دیوانه‌ای از قفس پرید(موسسه روانی، پویایی گروه)
دختر پ (بیمارستان روانی، اختلال مرزی، افسردگی)
داستان زن جوان (GIA)
شاهزاده جزر و مد (نقش درمانگر)
چه رویاها فرا می‌رسد (افسردگی و خودکشی)
بنی و جون (اسکیزوفرنی)
عجب خوردن انگوری (تجسم بزرگ نوجوان عقب مانده‌ی ذهنی و مادر چاق روانی)

 

بوی خوش زن .آلپاچینو .این فیلم رو بارها باید دید تا معنی عزت نفس و ایستادگی روی عقاید درست رو بفهمیم .شاید نزدیک به ده بار با عشق نه از روی وقت گذرونی این فیلم رو دیدم و لذت بردم .

 
این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟
 

معلم پیانو/ روانی/ باشگاه مشتزنی/تنگه ی وحشت/ حیوانات شبزی/ آسمان وانیلی/ جزیره ی شاتر/ جذابیت مرگبار/ بازی/ درخشش/ قلم پر ها / میزری/ دختر گمشده/ چشمان کاملا بسته/ کشتن گوزن مقدس/ پرتقال کوکی/ امتیاز نهایی/ غریزه اصلی / اثر پروانه ای/ قوی سیاه/ دشمن/ درختِ زندگی/ مستاجر/ ماهِ تلخ/ مرثیه ای برای یک رویا/ سرگیجه/ متد خطرناک/ پیر پسر ( همکلاسی) / بیخوابی/ سکوت بره ها/ یادآوری/ حس ششم/ ترنس / صد وبیست و هفت ساعت/چشمه/ تلقین/ نمایش ترومن/ جان مالکوویچ بودن/ پسر بچگی/ درخشش ابدی یک ذهن پاک/ روزِ موش خرما/هوشِ مصنوعی/دوازده مرد خشمگین/ دوازده میمون/ تیغ نورد/ امیلی/ برگشت ناپذیر/ آزمایش/ زنِ ح.ش.ر.ی /فرزندان بشر/ بزرگراهِ گمشده / مُهر هفتم/ تصادف/عجیب تر از خیال/ عشقِ سگی/ مرد پرنده ای/ بابِل/ مالیخولیا / چراغ گاز / افسون شده / هویت / بازی های مسخره / خرچنگ و....

 


:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

هيچ‌گاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند. این انسان آزار دیده است که آزار می‌رساند. زخم خورده‌ها علاقه عجیبی به زخم زدن به دیگران دارند! آنها که از عزت‌نفس پایینی برخوردارند؛ میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند!
تو هیچ‌گاه کنار آنها بزرگ نمی‌شوی، فقط تحقیر می‌شوی. چون یک فرد ناسالم، هر چیز در اطرافش را هم بیمار می‌کند..! یونگ

اگر من خودم را دوست نداشته باشم و احساس نکنم که من همین طور که هستم شایسته و لایقم؛ آن وقت به دنبال پیدا کردن اشتباهات در دیگران می‌روم تا آرامش کاذب پیدا کنم که من تنها نیستم که فقط نقص دارم!

احساس ارزشمندی پایین، باعث می‌شود که همیشه به فکر جلب توجه دیگران و تایید گرفتن از آنها باشید اما با این وجود به آنها گوش ندهید و آنها را درک نکنید!

نتیجه‌ این می‌شود که با دیگران معمولاً به سوءتفاهم می‌رسید و احساس می‌کنید که همیشه مورد قضاوت قرار گرفته‌اید!

احساس ارزشمندی پایین، باعث می‌شود نسبت به نظر دیگران در مورد خودتان، حساس شوید و از انتقاد دیگران، شدیدا مورد رنجش قرار بگیرید!

کسانی که احساس ارزشمندی پایینی دارند حس خودمحوری بالاتری دارند! آنها فکر می‌کنند تمام مسائل عالم و آدم به آنها مربوط می‌شود و آنها مرکز توجه دیگران هستند!

در مورد ارزش وجودی خود اغراق می‌کنند؛ پس نسبت به حرفها و رفتارهای دیگران شدیداً زود رنج می‌شوند! از یک طرف، فکر می‌کنند مرکز توجه عالم هستند و از طرف دیگر، ارزش خود را شدیداً پایین می‌آورند!

همیشه کسانی هستند که از ما باهوش‌تر، عاقل‌تر، جالب‌تر و زیباتر باشند ولی کسی وجود ندارد که تمام این خصوصیات را یکجا و با هم داشته باشد!

پس بهتر است دست از مقایسه و رقابت برداریم و خودمان را همانطور که هستیم دوست داشته باشیم و بپذیریم. اگر از دیگران عشق و احترام می‌خواهید؛ باید ابتدا اینها را بدون توقع به خود ببخشید.

به کارها و رفتارهایتان توجه کنید و ببینید چقدر با مهربانی با خودتان رفتار می‌کنید؟ چقدر مسئولیت اشتباهات خود را بر عهده می‌گیرید و چقدر از خطاهای خود می‌گذرید؟

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

چقدر می‌پذیرید که احساسات و افکار شما باید در کنترل و مسئولیت خودتان باشد و چقدر تغییر خود را وابسته به تغییر دیگران نمی‌کنید؟

روانشناسی امروزی



:: بازدید از این مطلب : 435
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

افرادی که در سن کم به خاطر شرایط خانوادگی خود، آسیب دیده‌اند؛ در بزرگسالی و در مواجهه با مشکلات و ابهامات موجود در روابطشان، عموما دو نوع واکنش از خود نشان خواهند داد.

اول تمایل به رفتاری مضطرب، چسبنده و کنترل کننده است که به آن دلبستگی اضطرابی می‌گوییم. دوم، تمایل به عقب نشینی دفاعی که به آن دلبستگی اجتنابی می‌گوییم.

فرد مضطرب مایل است مدام شریک زندگی‌اش را چک کند. حسادت می‌ورزد و بیشتر عمر حسرت می‌خورد که روابطش صمیمانه‌تر نیست. فرد اجتناب کننده، از نیاز به فاصله صحبت می‌کند‌ و از تنهایی خود لذت می‌برد.

شما فکر می‌کنید چه سبکی از دلبستگی های زیر دارید؟

دلبستگی اجتنابی: خواستار روابط عاطفی صمیمانه هستم اما در می‌یابم که بی‌هیچ دلیلی دیگران اغلب مایوس کننده و بدجنس هستند! نگرانم که اگر خیلی به دیگران نزدیک شوم آسیب ببینم! برایم اهمیتی ندارد که تنها باشم!

دلبستگی اضطرابی: می‌‌خواهم با دیگران رفتاری صمیمانه و عاطفی داشته باشم اما اغلب در می‌یابم که آنان تمایل ندارند آن قدری که دوست دارم به من نزدیک شوند نگرانم که دیگران به اندازه‌ای که من برای آنها ارزش قائلم برای من ارزش قائل نباشند! این موضوع، من را خیلی ناراحت و آزرده می‌کند.

دلبستگی ایمن: نسبتاً برای من آسان است که از نظر عاطفی به دیگران نزدیک شوم. به راحتی می‌توانم به دیگران تکیه کنم و بپذیرم که دیگران به من تکیه کنند. نگران نیستم که تنها بمانم یا از سوی دیگران پذیرفته نشوم.

برگرفته از کتاب سیر عشق، آلن دوباتن با اندکی ویرایش

اگر می‌خواهید با عشق از شروع شورانگیز آن تا شروع مشکلات آن، بطور واقع بینانه آشنا شوید؛ خواندن این دو کتاب را از آلن دوباتن پیشنهاد می‌کنم.

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

نیاز های زنان در زندگی مشترک را در واقع میتوان پایه و بنیان هر رابطه زناشویی دانست که براورده کردن این نیاز ها به شیرین تر شدن زندگی کمک میکند. برطرف کردن این نیاز ها برای بهبود روابط زناشویی امری ضروری میباشد. زیرا زنان هنگامی که ببینند همسرشان به نیازهای آنها توجه و رسیدگی میکند، آنها نیز به طبع برای جبران این کارها وظایف زنانگی خود را به بهترین نحو انجام میدهند. هر زن در زندگی انتظاراتی از مرد خود دارد:
توجه
مهربانی
دوست داشتن
دل بستگی
قدردانی
امنیت
آرامش
دوری از تنش
محبت و.. تنها بخشی از نیاز های زنان در زندگی مشترک است که انتظار براورده شدن آنها را دارند.
به طور طبیعی هر دختری که در شرایط ازدواج قرار میگیرد برای خود اهداف و مقاصدی را در نظر دارد که بتواند در آینده با همسری که نیمه گمشده او است به اهداف مشترکشان دست یابند.
در راستای حرکت به سوی این اهداف هر دو شخص باید به نظرات، انتظارات و توقعات یکدیگر احترام بگذارند و به قول و قرار های خود جامع عمل بپوشانند. لازمه ادامه یک زندگی شاداب و سالم توجه متقابل زن و مرد به همدیگر و برآورده کردن نیاز های جنسی، روحی، عاطفی و مالیشان است که در زندگی مشترک بسیار مهم میباشد. در این بین لازم است به نسبت مردان توجه بیشتری به آنها داشته باشند زیرا زنان به طور غریزی احساست قوی تری دارند و راحتت تر وظایف اخلاقی و احساسی خود را مدیریت میکنند.



:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 

ما از عشق طوری سخن می‌گوییم که انگار چیزی یگانه و یکپارچه است؛ اما عشق از دو وجه خیلی متفاوت تشکیل شده است: دریافت عشق و عشق ورزیدن. ما باید زمانی ازدواج کنیم که آماده انجام عشق ورزیدن باشیم و از وابستگی شدید و نیاز غیر طبیعی خود به دریافت عشق آگاه باشیم! ما در حالی رابطه‌ها را آغاز می‌کنیم که تنها درباره دریافت عشق می‌دانیم و افسانه‌ها ساخته‌ایم!

بچه‌ها اینطور برداشت می‌کنند که انگار پدر و مادر، بی‌چون و چرا در خدمت آنان هستند! فقط برای راحتی، راهنمایی، سرگرمی، غذارسانی و تمیز کردن آنها و در عین حال خودشان هم همیشه سر حال می‌مانند! ما این فکر و نیاز به عشق را، با خود به بزرگسالی می‌بریم؛ وقتی بزرگ می‌شویم دلمان می‌خواهد دوباره همان تر و خشک کردن‌ها و لوس کردن‌ها توسط دیگری بازسازی شوند! در کنج ذهنمان، معشوقی را تصور می‌کنیم که نیازهایمان را پیش‌بینی می‌کند؛ قلبمان را می‌خواند؛ از خودش بخاطر ما می‌گذرد و همه چیز ما را بهتر می‌کند.

این به نظر رمانتیک می‌رسد در حالی که صرفاً طرح اولیه اتفاقات بد و یک رابطه پر دردسر است! دیدگاه رمانتیک انتظار دارد که عشق و هم آغوشی به هم وصل باشند. ما زمانی به درستی آماده ازدواج هستیم که آن قدری قوی باشیم تا بتوانیم زندگی همراه با ناکامی یا دوست داشته نشدن را بپذیریم و بتوانیم توانایی عشق ورزی را در خود تقویت کنیم.

مطلب بالا برگرفته از کتاب سیر عشق از آلن دوباتن.


همه ما دوست داریم که دوست داشته شویم مورد تایید باشیم و ما را تحسین کنند اما مشکل از جایی شروع می‌شود که عده‌ای تمام احساس ارزشمندی و حس خوب نسبت به خودشان را هم وابسته به دوست داشته شدن توسط دیگران می‌کنند! چون این نیاز آنها در کودکی پاسخ داده نشده یا با ترس، تحقیر، باج‌گیری، طرد شدگی‌ و اضطراب پاسخ داده شده و آنها دلبستگی‌های ایمنی را با والدین خود تجربه نکرده‌اند و اکنون این نیاز را به شدت از دیگران طلب می‌کنند!

آیا شما ترجیح می‌دهید در برابر شما احساس مسئولیت کنند یا شما را فقط دوست داشته باشند؟ آیا اینکه کسی در برابر شما احساس مسئولیت کند؛ نوعی دوست داشتن محسوب نمی‌شود؟ آیا کسی که نیاز افراطی شما را به عشق پاسخ می‌دهد اما در برابر شما احساس مسئولیت نمی‌کند؛ شایسته دوست داشتن است؟

آیا کسی که به شما محبت می‌کند اما از شما در برابر این محبت، باج می‌گیرد و یا از شما طلبکار است که باید چنین و چنان باشید تا شما را دوست بدارم؛ شایسته دوست داشتن است؟ آیا عشق تنها یعنی هماغوشی و یک رابطه هیجانی؟ اصلا چرا باید به هر قیمتی، دوست داشتنی باشیم؟!

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

 چرا قدیما انقد زندگی کردن و فهمیدن سخت نبوود!! زندگی رو خودمون جهنم کردیم و مریض شدیم بعدش مجبور شدیم بریم دکتر روانشناس یا مشاوره بشیم...که مریضهایی که زندگیشونو جهنم کردن درست کنیم! ولی واقعا اینو نمیدونم چرا قدیما با وجود اینکه هیشکی نمیفهمید عشق درست و غلط چیه و مسئولیت تعریف درستش چیه! ولی زندگیا انقد صفا داشت ،دوست داشتن ها واقعی بوود...اگه تونستیم یه جواب بسیار ساده براش پیدا کنیم مطئنا اون وقت میتونیم مثل اون وقتا زندگی سالمی از این نظر داشته باشیم.

منبع: خانواده خوب 



:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

۱- اگر به نقش خود در موقعیت یا مسائل زندگی‌اتان اذعان نکنید؛ نمی‌توانید تغییر کنید و اگر وجود چیزی را نپذیرید نمی‌توانید آن را تغییر دهید. اگر می‌خواهید در زندگی موفق شوید باید آگاهانه موقعیت اکنون خودتان را تشخیص دهید. باید بدانید که اکنون دقیقاً کجا هستید تا بدانید به کجا می‌خواهید برسید.

اگر می‌خواهید با واقعیت مواجه شوید باید اجازه دهید تا تمام باورها، عقاید و افکارتان، مورد سوال و بررسی قرار گیرند. بایستی حالت دفاعی به خود نگیرید و انکار نکنید. از روبرو شدن با واقعیت، اجتناب نکنید هر چند برایتان رنج‌آور باشد.

۲- گذشته خود را بررسی کنید اما تحت کنترل آن در نیایید. گذشته شما نباید بهانه‌ای برای شکست‌ها و روحیه بد شما باشد بلکه باید از آن بیاموزید تا تجربه‌های بهتری را رقم بزنید. کسانی در گذشته، روی چشمان شما فیلتری گذاشته‌اند که روی نگاه شما به خودتان و دنیا تاثیر گذاشته است.

در بررسی تاریخچه زندگی‌اتان باید این فیلترها را بشناسید و از میان بردارید. این فیلترها نباید حال و آینده شما را تحت تاثیر قرار دهند. ببینید از پشت چه فیلترهایی به دنیا نگاه می‌کنید؛ آنها را زیر سوال ببرید.

۳- احساس خود را با ادراکتان اشتباه نگیرید. ادراک شما برداشتی هست از آنچه حس و احساس می‌کنید. پس ممکن است در رنجی ناخواسته باشید اما آن را موجب رشد خود برداشت و ادراک کنید. ادراک و برداشت شما از اتفاقات، مهمتر و تعیین کننده‌تر از خود اتفاقات است و این معنا و برداشت شما از حوادث، با دیگران متفاوت و منحصر بفرد است. 

ایم مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

پس اینکه چیزی چگونه است با اینکه شما یا دیگران آن را چگونه ادراک می‌کنید متفاوت است. هیچکس نمی‌تواند شما را مجبور و کنترل کند که چه استنباط و برداشتی نسبت به رنج‌های زندگی خود داشته باشید یا نسبت به آنها چه واکنشی داشته باشید. پس شما شاید نتوانید حوادث زندگی‌اتان را کنترل کنید اما معنا و برداشتی که از آنها دارید در اختیار شماست.


خوب نشد! فکرم عوض شد! حالم عوض شد!
 


:: بازدید از این مطلب : 527
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 بهمن 1399 | نظرات ()