نوشته شده توسط : مریم هاشمی

روانشناسی غیر علمی، ما را تشویق به ندیدن واقعیت‌ها و اتفاقات ناگوار، فرار از احساسات منفی و اجتناب از اطلاعات می‌کند! اما این اطلاعات چقدر غیرمهم و غیرلازم هستند؟ اتفاقات و اطلاعات، به خودی خود، به ما آسیب نمی‌‌زنند یا دست کم، این همه آسیب‌زا نیستند؛ بلکه تفسیر و استفاده‌ای که از آن‌ها می‌کنیم ممکن است آسیب‌زا باشد.

جهان بیرون، هرگز خودش را با افکار من تنظیم نمی‌کند! مسائل من نیز با فکر نکردن، محو نمی‌شوند‌ و اتفاقاً هر چقدر ما سعی کنیم به چیزی فکر نکنیم بیشتر در ذهن ما تکرار می‌شود و تاخیر نیز در حل مسئله یا فرار از واقعیت، کار را برای ما سخت‌تر می‌کند!

در رویکرد مقابله‌ای کنترل و سرکوب، ما می‌خواهیم علت‌ها را حذف کنیم تا دچار احساسات و افکار منفی نشویم! چون سلامت روانی را در این می‌دانیم که مطلقاً هیچ حس بدی در ما نباشد! شما شاید بتوانید در جهان بیرون، تنها چیزهایی که البته تحت کنترل شماست را حذف کنید؛ اما نمی‌توانید این رویکرد حذف و کنترل را برای جهان درون هم استفاده کنید!

ما موجوداتی هستیم با گذشته و تاریخچه‌ و با خاطرات و تجربیاتی... شما نمی‌توانید محتوای فکری، احساسی و هیجانی اینها را در خودتان حذف کنید؛ چه بسا سرکوب و کنترل، آنها را شدیدتر می‌کند و از میان خواب‌ها و اعمال ناآگاهانه‌ی شما سر بر می‌آورند!

پرداختن به مصرف الکل، مواد مخدر، قرص‌های روانگردان، رفتار خودکشی، افسردگی، حملات اضطرابی، اعتیاد به روابط جنسی، توهم مثبت، خوش خیالی و... اینها نمونه‌هایی از رفتارهای کنترلی است‌ که نتایجی جز بیماری، اجتناب از واقعیت و عدم روبرو شدن با مسائل نخواهند داشت.

این روش‌های کنترلی می‌خواهند بگویند اصلا قبل از اینکه دچار رنج و ناراحتی شوی، علت را حذف کن! اما شما چقدر کنترلی بر حذف و تغییر عوامل درونی و بیرونی ناراحتی خود دارید؟ این حذف و کنترل‌ها چه هزینه‌ها و تبعاتی برای شما به همراه دارند؟ به اینها خوب فکر کنید.

مشکلات روانشناختی ما، زمانی شروع یا تشدید می‌شوند که می‌گوییم من نباید بترسم! من نباید گریه کنم! من نباید الان دلتنگ کسی که مرا ترک کرده باشم! من نباید احساس تنهایی کنم! این نبایدها ناشی از نپذیرفتن واقعیت و روبرو نشدن با احساساتتان است و به این منجر می‌شود که شما واکنش‌های هیجانی انجام دهید تا احساس رنجتان را هر طور شده، رفع و در واقع، سرکوب کنید!

مثلا برای اینکه احساس تنهایی نکنید؛ با هر کسی از راه رسید یا دل بستید؛ ازدواج می‌کنید! برای اینکه احساس دلتنگی نکنید؛ وارد رابطه جایگزین می‌شوید! چون احساس بیهودگی و بی‌ارزشی می‌کنید یا چون از مشکلی در رنج هستید؛ به سمت اعتیاد و مصرف مشروبات الکی می‌روید! یا چون به شما خیانت شده و خشم دارید؛ شما هم با خیانت جبران می‌کنید! یا چون ترس از شکست دارید؛ هیچ کار جدیدی را شروع نمی‌کنید!

در تمام این حالات، شما شاید موقتا آن احساس رنجتان را خفه کنید که فقط حس نشود؛ اما چون رفتار شما هیجانی و بر اساس انواع اجتناب صورت گرفته است؛ سالم، مسئولانه و عاقلانه نیست. پس هم از آسیب جلوگیری نمی‌کند و هم شما را به نتایج درستی نمی‌رساند! وقتی احساساتتان را نپذیرید؛ از آنها کوه می‌سازید و‌ به آنها دامن می‌زنید؛ پس شدت و مدت آنها، زیاد و خارج از کنترل می‌شود! مثلا یک غم طبیعی را تبدیل به افسردگی می‌کنید!سوالات قبل ازدواج 

حتی ممکن است وارد توهمات مثبت شوید تا با افکار جادویی، احساس رنجتان را تسکین دهید! ممکن است در کنترل خرافه یا اشخاصی که شما را مسخ کنند قرار بگیرید تا احساس رنجتان حذف شود! اما هیچ راهی جز پذیرش واقعیت و احترام به حقیقت، شما را به صلح و سازگاری نمی‌رساند! وقتی واقعیت‌های خودتان را و دیگران را همان طور که هستند بپذیرید؛ احساس قدرت و اعتماد بنفس می‌کنید.

مهم این است آگاه باشید فرار، انکار و توهم دارد به شما چه آسیب‌هایی می‌زند؟ چه هزینه‌هایی برای شما به همراه داشته و چگونه شما را از اهداف و ارزشهایتان دور کرده است‌؟ خیلی اوقات حتی این فرارها و انکارها، خودآگاهانه نیست و آگاهی نسبت به آنها موجب آشکار شدن و توقف آنها می‌شود! با خودتان روبرو شوید و خود را با تمام آنچه هستید بپذیرید!

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

افکار، قدرتشان را از شما می‌گیرند اما قادر مطلق نیستند که شما هر چه فکر کنید در جهان عینی و فیزیکی بیرونی که قواعد و قوانین تعریف شده‌ای دارد، تغییر ایجاد شود یا اتفاقی بیفتد! مثلا فکر کنید و بدون هیچ عمل فیزیکی، چیزی جابجا شود یا صفحاتی از کتاب شما ورق بخورد!

بعضی افراد چنان روی قدرت افکار اغراق می‌کنند که میان آنها و واقعیت بیرونی، فاصله می‌افتد و در نهایت، دچار توهم، از بی‌خود شدن و بیماری می‌شوند!

فرض کنید جایی از بدن شما به خونریزی افتاده است. اگر مثبت اندیش خوش خیال باشید می‌گویید: هیچ اشکالی ندارد! خیال می‌کنم اصلا زخمی وجود ندارد و یا فکر می‌کنم که زخمم خوب شده است!

اما اگر مثبت اندیش واقع‌بینانه باشید تلاش می‌کنید که آگاه شوید چه اتفاقی افتاده و زخمتان در اثر چه حادثه‌ای رخ داده است. آن را پانسمان می‌کنید و با تفکر مثبت، به روند طبیعی بهبود زخم می‌کنید.

در تفکر مثبت خوش باورانه، شما اصلا موارد منفی یا واقعیت‌های رنج‌آور یا خارج از میل و خواسته را نمی‌بینید و یا انکار می‌کنید! در تفکر منفی هم برعکس فقط روی موارد منفی تمرکز می‌کنید!

مثلا از یک گل، فقط خار آن را می‌بینید و از زیبایی و عطر گل لذتی نمی‌برید! شما می‌توانید سراسر زندگی‌اتان را پر از بدبختی و شکست بدانید و یا بدون هیچ مشکل و احساس منفی! این دو نوع تفکر، هر دو غیرواقع بینانه‌ و آسیب‌زننده هستند!سوالات قبل ازدواج 

مثبت اندیشان خوش خیال، از تفکر مثبت، برای اجتناب از افکار منفی و مشکلات واقعی خود استفاده می‌کنند. آنها برای توجیه ناتوانی خود، در پذیرش رنج زمان حال، به افکار مثبت مبتنی بر آینده پناه می‌برند و تا وقتی که واقعیت‌ها و اتفاقات، طبق لیست بایدها، خواسته‌ها و آرزوهای آنها رخ ندهد؛ دست به دامن افکار مثبت هستند تا شاید دنیا با توجه به انرژی مثبت افکارشان، تغییر کند! تفکر مثبت، وسیله انکار آنهاست!

اما وقتی که مجبورند درد و رنج واقعیت‌ها، اتفاقات و بیماریها را تحمل کنند خودشان را سرزنش می‌کنند که حتما من جایی خطا فکر کرده‌ام! یا مثبت فکر نکرده‌ام یا آنطور که باید باور نکرده‌ام!

در نهایت هر اتفاق بدی در زندگی رخ بدهد را گردن باورهای خودشان می‌اندازند و خودشان هم نمی‌دانند چگونه باید باور کنند تا اتفاق بیفتد! فقط می‌گویند من درست باور نکردم تا شکست نخورم! در حالی که وجود شکست‌ها و احساسات منفی، جزیی از زندگی طبیعی هر انسانی است.

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 472
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
قبل از اینکه دست به حذف، تغییر و کنترل چیزهایی در بیرون بزنید تا ناراحتی های هیجانی خود را رفع کنید؛ ابتدا بایستی روی ریشه مشکلات هیجانی خود کار کنید. زیرا بسیاری از مشکلات هیجانی شما از عدم پذیرش احساسات ناخوشایند، اجتناب از واقعیت‌ها و داشتن افکار و باورهای غیرعقلانی در این موارد است.

شما ممکن است وقتی هیجانات منفی طولانی مدت و شدیدی دارید؛ با روشهایی مثل سفر کردن، خرید رفتن، کار زیاد، خوش بینی غیرواقع بینانه و... بطور موقتی از آن رنج روانی دور شوید یا اینکه با روشهای ناسالم‌تر مثل مصرف الکل، مواد مخدر، قرص و... از روبرو شدن با واقعیت‌های رنج‌آور اجتناب کنید؛ اما مشکلات هیجانی شما مثل افسردگی، اضطراب مفرط، عصبانیت و... ادامه خواهند داشت.

هر چقدر به خود دستور بدهید خوب باش و حس خوب داشته باش و هر چقدر به خودتان دروغ بگویید؛ نمی‌توانید از شر مشکلات هیجانی خود که ریشه در خودتان دارد خلاص شوید. شما استنباط می‌کنید که اگر من کار X را انجام دهم یا در موقعیت X قرار بگیرم؛ پس دچار احساس Y می‌شوم و اثرات Z را برای من به همراه خواهد داشت!سوالات قبل ازدواج 

مثلا فردی که هراس از نتیجه امتحان دارد سر جلسه شرکت نمی‌کند و یا فردی که ضعف عزت نفس دارد از ارتباط با دیگران دوری می‌کند. اما اتفاقا اجتناب از هر فکر و واقعیتی، آن را تقویت و می‌کند و هر چه تلاش کنید بیشتر به چیزی فکر نکنید؛ بیشتر به آن فکر می‌کنید!

تلاش برای احساس بد نداشتن، برای اینکه از عواقب و مشکلات احتمالی جلوگیری کنید؛ اتفاقا زمان حال شما را بیشتر به آن عواقب و مشکلات، گره می‌زند! برخی افراد، با این باور که در هر شرایط، احساس خوب داشته باش، یا فکر مثبت کن تا جذب کنی؛ بیشتر اجتناب از رنج‌ها و تجربه‌ها را تقویت می‌کنند!

آنها ادعا می‌کنند انسان سالم، استرس، افسردگی، خاطرات آسیب زا و... ندارد و نباید داشته باشد که نتیجه‌ی آن می‌شود توهم، خوش خیالی، تقلید از زندگی‌های به اصطلاح لاکچری، مصرف الکل و مواد مخدر، روابط جنسی بی‌تعهد و... هر چه با نشانه‌های مشکلات هیجانی خود مبارزه کنید تا زمانی که به ریشه های پیدایش آنها نپردازید؛ آنها رفع نمی‌شوند.

اما اگر باور شما این باشد که من مسئول احساساتم هستم؛بیشتر می‌توانید روی احساسات منفی خود تسلط داشته و آنها را بپذیرید؛ این پذیرش باعث می‌شود به جای انکار یا فرار از احساسات منفی، وجود آنها را در خودتان تصدیق کنید. بعد از پذیرش احساسات منفی و ناراحتی های هیجانی، بهتر می‌توانید اقدامی عملی و‌ مسئولانه در مورد تغییر افکار، باورها و حل مشکلات عملی خود انجام دهید.



:: بازدید از این مطلب : 416
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

ما در برابر هیجانات منفی ممکن است با چند روش مقابله کنیم. البته هیجانات مثبت غیرقابل کنترل نیز می‌توانند به ما آسیب بزنند!

یک روش که قبل یا هنگام بروز هیجان انجام می‌شود این است که خود را آگاهانه و بر اساس شرایط، از عامل هیجان‌زا دور نگه داریم؛ مثلا در موقعیت‌های پراسترس یا در روابط غیرقابل کنترل که مجبور نیستیم باشیم قرار نگیریم یا موادی که می‌دانیم هیجانات ما را از کنترل خارج می‌کنند مصرف نکنیم!

یا برای حفاظت از جان خود، در شرایط پرخطر قرار نگیریم یا خوراکی‌های پرکالری را در منزل نگه نداریم و... این اجتناب‌ها چون موقعیتی و مقطعی هستند؛ ممکن است در مواقعی اثربخش باشند.

روشی دیگر این است که باورها و قضاوت‌هایی از خود که عامل هیجاناتمان هستند را بررسی و افکار خطای خود را پیدا کنیم. مثلا این دیدگاه که من نباید دچار موقعیت چالش برانگیز شوم یا اینکه من اگر در موقعیتی رنج‌آور قرار گرفتم؛ اصلا نمی‌توانم آن را تحمل کنم یا من تحمل شکست یا ناکامی را ندارم

یا اگر فلان اتفاق بیفتد یا اگر کسی من را دوست نداشته باشد و یا اگر از فلانی جدا شوم؛ فاجعه است و... مسلماً من دیدگاهی دارم و در خود می‌پرورانم که خود موجب هیجانات منفی در من می‌شود!

اما روشی دیگر هم وجود دارد که افراد بعد از بروز هیجانات انجام می‌دهند. مثلا سرکوب هیجان یا اجتناب ذهنی از هیجان، توهم و خوش خیالی، رویا پروری، امیدواری کاذب، پرت کردن حواس، پرداختن به فعالیتهای انرژیبخش، آرام سازی خود و غیرهسوالات قبل ازدواج 

برخی روشها نه تنها هیجانات شما را فروکش نمی‌دهند بلکه باعث می‌شوند بیشتر به هیجانات خود دامن بزنید. مخصوصاً روش‌هایی که شما را به سمت اجتناب از تجربه افکار و احساسات منفی می‌کشانند. چون شما را مجبور می‌کنند که فکر کنید به چیزی فکر نکنید! تلاش برای حذف فکر یا جایگزینی آن با فکر دیگر، بیشتر به فکر منفی شما دامن می‌زند.

اما اگر شما به مرور روی وجه بالغ و آگاه خود کار کنید و موقعیتهایی که باعث برانگیختن هیجاناتتان می‌شود را دوباره ارزیابی کنید و افکار خود را مورد بررسی قرار دهید و اگر انتظارات مثبتی از توانایی خود در مقابله با شرایط استرس‌زا داشته باشید؛ بهتر می‌توانید با آن مقابله سالم داشته باشید.

 
 

بنظرم مسئولیت پذیری یعنی اینکه درسته که این مشکل (ممکنه) توسط دیگران در من و زندگیم ایجاد شده اما حالا در زندگی من وجود داره و دیگران هم توانایی اینو ندارن که برام حلش کنند (نه اینکه الزاما نخوان کمکمون کنن یا مارو دوست ندارن)... پس بجای سرزنش اونها و ادامه دادن اون مشکلات، چون ارزشمندم و لایق زندگی بهتر و روابط بهتر پس میرم و حلشون میکنم تا در ادامه ی زندگیم چیزهای بهتری رو تجربه کنم

:: بازدید از این مطلب : 454

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

وقتی اتفاق ناگواری می‌افتد یا در موقعیتی منفی قرار می‌گیرید؛ افکار خطا و باورهای منفی شما به سرعت فعال می‌شوند و این افکار و باورهای شماست که منجر به احساسات و هیجانات منفی شما می‌شوند؛ نه آن اتفاق و موقعیت منفی. اما ممکن است نسبت به آنها ناآگاه باشید!

در این چرخه‌ی موقعیت و اتفاق - فکر و باور - احساس و هیجان، چه عواملی را می‌توانید کنترل کنید یا چه عواملی در کنترل شماست؟

ممکن است برخی موقعیت‌ها یا اتفاقات، تحت کنترل شما باشند مثلا می‌توانید وارد رابطه‌‌ ناپایداری نشوید که می‌دانید بیشتر به شما احساس ناامنی و رهاشدگی خواهد داد یا از تشنج و درگیری با افراد ناسالم خودتان را دور نگه ‌دارید.

اما برخی موقعیت‌ها و اتفاقات هستند که هم در کنترل شما نیستند یا کامل در کنترل شما نیستند و هم اینکه می‌بایستی با آنها روبرو شوید و نمی‌توانید و نبایستی از آنها بگریزید.

مثلا وقتی که لازم است در مصاحبه‌ای شرکت کنید؛ وقتی که باید برای جمعی صحبت کنید؛ وقتی کسی به شما توهین کرده است و یا در تلاشی شکست خورده‌اید؛ وقتی که در آستانه جدایی از یک رابطه ناسالم قرار دارید‌

اما شما در این وضعیت‌ها می‌توانید افکار و باورهای خود را منطقی و عقلانی‌تر کنید تا دچار هیجانات منفی نشوید یا حداقل هیجانات منفی کمتر و موقت‌تری را تجربه کنید تا به دنبال آن رفتار سالم‌تری از شما بروز داده ‌شود.

در نهایت با کمی اضطراب، در مصاحبه شرکت می‌کنید و برای جمع صحبت می‌کنید؛ قاطعانه و محترمانه با آن توهین برخورد می‌کنید و از شکست خود درس می‌گیرید و بدون ترس و وابستگی یا با کمترین رنج و آسیب، خودتان را با جدایی سازگار می‌کنید.سوالات قبل ازدواج 

اما اگر باور داشته باشید که آن موقعیت‌ها و اتفاقات ناگوار، مستقیماً علت هیجانات منفی من شده‌اند؛ متوجه افکار و باورهای واسطه نمی‌شوید و مسئولیت احساسات خود را نمی‌پذیرید. اتفاقات و موقعیت‌ها بر ما تاثیر دارند اما افکار و باورهای ما تاثیر بیشتری بر احساسات و هیجانات ما دارند و در واقع علت آنها هستند.

افرادی که عقلانی زندگی می‌کنند و درست اندیش هستند؛ افکارشان را بیشتر علت اصلی احساسات خود می‌دانند؛ آنها سالم‌تر زندگی می‌کنند و کمتر به هر دلیلی ناراحت می‌شوند. البته زیستن آگاهانه و عقلانی، به معنای حذف یا انکار احساس و عاطفه نیست و این دو هم در مقابل هم نیستند.

اما نادرست اندیشان و کسانی که رفتارهای هیجانی و غیرعقلانی دارند بیشتر تحت کنترل احساسات خود هستند و ثبات عاطفی و هیجانی نیز ندارند. آنها دیگران را مقصر احساسات خود می‌دانند.

منبع: مشاوره خانواده



:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 
وقتی که غم و ناراحتی، زیاد از حد می‌شود مکانیزم‌های دفاعی ما به کار می‌افتند تا احساس درد کمتری کنیم.‌ پس ممکن است باعث شود واقعیت را نادیده بگیریم یا انکار کنیم! این انکار وقتی در جدایی از یک رابطه قرار داریم نیز سراغ ما می‌آید و اگر آن رابطه، واقعاً آسیب‌زا باشد ممکن است باعث شود واقعیت‌های بد رابطه را نبینیم و فقط از تک لحظات خوش رابطه در ذهنمان عکس بگیریم و همین تصاویر اغراق شده، ممکن است ما را دوباره به آن رابطه بر‌گرداند!

این در حالی است که تا وقتی رنجی را احساس می‌کنیم و در خودآگاه ماست؛ می‌توانیم در کاهش و کنترل آن بکوشیم اما با انکار، اجتناب و نادیده‌انگاری، اتفاقا صدمات آن درد و رنج، بیشتر و از کنترل ما خارج می‌شود!

ما نمی‌توانیم برای همیشه از احساسات منفی خود فرار کنیم یا بر آنها سرپوش بگذاریم. این کار، تبعات فراوانی برای ما دارد. باعث می‌شود با واقعیت، آنطور که هست روبرو نشویم و‌ کسی که نتواند تمام جوانب واقعیت را ببیند؛ نمی‌تواند خود را با آن سازگار کند و عقلانی و واقع‌بینانه رفتار کند. در نهایت، اوضاع نه تنها تغییر نمی‌کند؛ بلکه بدتر هم می‌شود! مثلا برای اینکه احساس طردشدگی نکنید؛ به فلان رابطه می‌چسبید!

اگر احساس بد خود را نپذیرید؛ به معنی این است که اصل وجود آن را به رسمیت نمی‌شناسید اما آن احساس در شما وجود دارد و همین انکار، شما را در برابر همان احساس بد، از پا در می‌آورد! پذیرش احساس از روی ضعف نیست؛ بلکه از روی قدرت اختیار است. پس به معنای تسلیم و میخکوب شدن در برابر احساسات بد نیست. پذیرش، شما را بر احساساتتان مسلط می‌کند.سوالات قبل ازدواج 

پاسخ بسیاری از سوالات و ابهامات، درون شما وجود دارد و از درون همین افکار و باورهایی که به آنها دو دستی چسبیده‌اید؛ می‌توانید به ریشه احساساتتان برسید! پس هیچکس نمی‌تواند در شما احساس طردشدگی ایجاد کند؛ مگر اینکه خودتان این باور را داشته باشید که با رفتن یک نفر از رابطه یا عدم تمایل او به رابطه، من طرد می‌شوم! ترس از طرد شدگی، ترسی طبیعی نیست؛ آن را از والدین خود در کودکی آموخته‌اید!

کافی است جهت بادبان افکار و باورهایتان را تغییر دهید؛ احساساتتان نیز تغییر می‌کنند! شما در ذهنتان باورهایی دارید که اگر من پذیرفته نشوم یا به هر دلیلی، حتی یک آدم نامناسب را از دست بدهم؛ به این معنی است که من طرد شده‌ام یا ارزشمند نیستم و این باور طردشدگی، به شما هیجانات منفی شدیدی می‌دهد!



:: بازدید از این مطلب : 437
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی

اگر در مراحل اولیه کودکی، از طرف والدین و نزدیکان، به شما احساس امنیت‌ و اعتماد بخشیده نشود؛‌ احساس ناامنی و اضطراب شدید می‌کنید و دلبستگی ناایمن خواهید داشت؛ آن هم در جهانی که برای شما اضطراب آور بوده است!

پس احساساتی مثل ترس و اضطراب، خشم و عشق، با باورهایی مخرب همیشه با شماست! باورهایی مثل: من بی‌ارزش هستم یا من لایق محبت دیگران نیستم یا اینکه دیگران مورد اعتماد نیستند و ممکن است به من آسیب بزنند در شما شکل می‌گیرد.

مجموع این اثرات هیجانی و شناختی و... به شما طرحواره‌‌های ناسازگاری می‌دهد که بر اساس آن خودتان و دیگران را قضاوت می‌کنید.

اگر در دوران کودکی، ترس و ناامنی بیش از حد را تجربه کرده باشید؛ ممکن است همیشه لایه‌هایی از دفاع و حمله، اطراف خود بسازید و از خود به شدت مراقبت کنید تا آسیبی نبینید!

در بزرگسالی، بخاطر آسیب‌های کودکی، نیاز شدید به امنیت و میل شدیدی به رابطه با دیگران و گرفتن عشق دارید

اما بخاطر آن لایه‌های دفاعی، از جدایی یا آسیب‌های رابطه می‌ترسید که این خود مانع شما می‌شود که بدون ترس به دیگران نزدیک شوید و صمیمیت و امنیت را در رابطه تجربه کنید!

هم عشق زیاد می‌خواهید؛ هم می‌ترسید به شما داده نشود یا قطع شود یا شاکی هستید که چرا اینقدر کم است! احساسات متناقض ترس، خشم و عشق..! که ممکن است حتی اصلا قید هر رابطه‌ای را بزنید!

هر نقشی که در کودکی به شما القاء شود‌ و به هر تعریفی از خودتان برسید؛ در بزرگسالی با همان زندگی می‌کنید! رابطه برقرار می‌کنید؛ عاشق می‌شوید؛ ازدواج می‌کنید؛ جدا می‌شوید؛ شغل انتخاب می‌کنید و... مگر اینکه با آگاهی و درمان.سوالات قبل ازدواج 

 
واقعا برای ورود به یه سری روابط ویه آدم هایی بایدبخش خودآگاهت رو فعال کنی و آگاهانه بیاندیشی و خردورزی خرج کنی مثلا افرادی که دچارتله ی محرومیت هجانی باشن اگر روابط گذشته شون مخرب بوده بعدآگاه شدن که برتله شون کنترل و تعادل پیداکردن بایداجتناب کنن نه از روی استیصال یا جنگ و فراربرای مقابله باتله بلکه ازسرخوداگاهی مثلا باید از افراد دو رازدسترس که سردبی عاطفه و مغرور هستن و توی رابطه صادق نیستن ونقاب میزنن بشدت باید دوری کرد رابطه ازسمت دو نفر نیازبه عشق همدلی حمایت رشد مهرورزی ودلبستگی ایمن داره رابطه ازسمت دوطرف نیازبه جلب اعتماد همدیگه داره و باید هدفمند و ایمن باشه.
 
امیدوارم یه همسر متخصص مثبت گرایی و پایه برای لذت بردن وخلق کردن موفقیت ومقتدر باشیم و به زودی نیمه گمشده ی خودمو پیدا کنم به نظرم همه ما باید با هدفمند بودن و تلاش مستمر عزت نفس فردی واجتماعی مون رو بالا ‌وبالاتر ببریم چون از همین جامعه هنرمند ومسئول ودرمانگر وکارگزار ومعمار رشد میکنن و خراب بودنشون وحال بسیار بسیار بده جامعه مبین نقاط بهبود فراوانی هستش که کاملن قابل حل و رفع نمودنه.


:: بازدید از این مطلب : 589
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
تا زمانی که ما به مرحله پذیرش نرسیده باشیم نمی توانیم چیزی را تغییر دهیم تا زمانی که نقص ها و ضعف های خود را فرافکنی میکنیم، نمی توانیم زندگی واقعی، راستین و جذابی داشته باشیم..و اگر ضعف ها خود را انکار کنیم به سایه مون تبدیل میشه خودمون رو نمی پذیریم. به خودمون عشق نمی ورزیم و تمام زندگی ما نابود خواهد شد.
 

باشگاه می‌روید چون دوست ندارید از رقابت با دوستان خوش اندامتان عقب بیفتید! پارتنر پیدا می‌کنید چون پیش دیگران می‌خواهید خواستنی جلوه کنید!

ازدواج می‌کنید چون از احساس تنهایی می‌ترسید! دنبال لاغری به هر روشی هستید چون می‌خواهید از احساس خودبیزاری فرار کنید!

هر روز به پارتی می‌روید؛ الکل، مواد مخدر، روابط جنسی و... که حال درونتان خوب شود! کار خیر انجام می‌دهید تا از احساس گناه خود فرار کنید! برای خشنود کردن دیگران هر کاری انجام می‌دهید تا شما را خوب بدانند!

تا دیر وقت و زیاد کار می‌کنید تا متوجه مسائل رنج‌آور خود نباشید! زیاد سفر یا مهمانی می‌روید یا طلاق می‌گیرید تا از احساس افسردگی رها شوید! به نظر می‌رسد هر بار کارهایی انجام می‌دهید تا از چیزی فرار کنید یا چیزی را انکار کنید!

اگر کارها را تنها برای فرار از افکار و احساسات بد انجام می‌دهید؛ آن کارها هر چقدر خوب باشند به شما احساس خشنودی نمی‌دهند! پس علاوه بر عمل شما، انگیزه‌ شما نیز در احساس رضایت و خشنودی شما نقش دارد.

شما نمی‌توانید در حالی که از مسئله‌ای می‌ترسید یا از آن فرار می‌کنید و یا آن را انکار می‌کنید؛ احساس خشنودی از انجام کارهای لذتبخش دیگری داشته باشید! به همین دلیل افرادی هستند که به ظاهر همه چیز دارند اما ممکن است احساس شادمانی درونی نداشته باشند!

افکار و احساسات منفی خود را بنویسید و ببینید زندگی و اعمال شما در جهت انکار و فرار یا حتی جنگ با آنهاست یا در جهت پذیرش آنهاست. ممکن است بگویید اینها منفی هستند چرا باید آنها را بپذیریم!؟

می‌پذیرید؛ چون وجود دارند و چون در هر آدمی ممکن است افکار و احساسات منفی در شرایط و موقعیت‌هایی وجود داشته باشد؛ قابل اجتناب یا قابل انکار نیستند اما تا آنها را نپذیرید نمی‌توانید به درست بودن یا غلط بودن، کارا بودن یا عدم کارایی آنها برسید.

مهم این است آگاه باشید فرار و انکار دارد به شما چه آسیب‌هایی می‌زند؟ چه هزینه‌هایی برای شما به همراه داشته است و چگونه شما را از اهداف و ارزشهایتان دور ساخته است‌؟

خیلی اوقات حتی این فرارها و انکارها خودآگاهانه نیست و آگاهی نسبت به آنها موجب بر ملاشدن و توقف آنها می‌شود. با خودتان روبرو شوید و خود را با تمام آنچه هستید بپذیرید! منبع : مشاوره آنلاین خانواده رایگان


:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
 
خوب گفتنش آسونه این که چه جوری بپذیریم و حساسیت نشون ندیم دیگه مهمه چون معمولا این احساسات به واسطه گذشته و کودکی درما نهادینه شده و حرفش آسونه ،تغییرش زمان بر و سخت است.


همه ما به عنوان انسان، پیچیدگی‌ها و تناقض‌هایی داریم و نیز احساسات و حالات نفسانی مختلفی را تجربه می‌کنیم.

اما مهم این است این تناقضات و احساسات متنوع را، جدا از اینکه بد یا ناخوشایند، درست یا غلط هستند؛ بدون قید و شرط در خود بپذیریم.

بپذیریم که تجربه‌های دردناکی در کودکی داشته‌ایم که انکار و فراموش شده‌ و احساساتی که سرکوب شده‌اند.

اگر اکنون نیز اینها را در مسیر درمان خود نپذیریم و پس بزنیم؛ همچنان از شخصیت حقیقی خود دور خواهیم بود!

بپذیریم که احساساتی مثل خشم، گناه، خجالت، حقارت، حسادت و... را تجربه کرده‌ایم و احساسات متناقضی داشته‌ایم! هم خشم داشته‌ایم هم عشق! هم ترس داشته‌ایم هم کشش!

بپذیریم که تعارضات و بخش‌های پنهانی در ما وجود داشته است که وجود آنها را توجیه یا انکار کرده‌ایم!

بپذیریم که در جاهایی، خودمان نبوده‌ایم و از خود واقعی‌مان اجتناب کرده‌ایم! چیزهایی را در خود سانسور کرده‌ایم و افکار متناقضی داشته‌ایم!

اگر هنوز بخشی از خود را پنهان می‌کنید یا از آن می‌ترسید و فرار می‌کنید؛ نمی‌توانید تمام خویشتن را تحقق ببخشید! احساسات و رفتارهای شما اصالت نخواهند داشت و با خودتان در صلح و سازگاری نخواهید بود!

تا وقتی تحمل ابهام و تناقض را در خود ندارید؛ نمی‌توانید به حقیقتی که در اعماق شماست برسید‌ و‌ به ندای درونتان، گوش بسپارید!

وقتی هم در مسیر طبیعی زندگی یا طی درمان، با واقعیتی در مورد خودتان روبرو می‌شوید؛ به شدت آن را پس می‌زنید خشم، اشک، گناه، انکار و... می‌گویید من؟! اینها در من است؟! من اینها هستم؟! هرگز! امکان ندارد!

مثل آدمهایی که برای اینکه احساسات جنسی را در خود سرکوب کنند؛ سالهاست که با احساس گناه زندگی می‌کنند!

افراد خودساخته و خودشکوفا، با واقعیت‌ها کلنجار نمی‌روند و همه چیز را می‌پذیرند که خوب یا بد، درست یا غلط در آنها وجود دارد!

احساسات و هیجانات، تمایلات و نیازها، افکار و عقاید، واکنش‌های ذهنی و جسمی، لذت‌ها و رنج‌ها، ترس‌ها و کشش‌ها را همانطور که هستند در خود می‌پذیرند.

در پذیرش واقعی، قضاوت وجود ندارد؛ توجه و مشاهده در لحظه حال وجود دارد. پذیرش کامل واقعیت درونی و آنچه در شما وجود دارد؛ مقدمه و لازمه پذیرش واقعیت‌های بیرونی می‌شود.مشاور خوب برای ازدواج

ذهن ؛ به طور خود کار ؛ افکار و احساسات را سرکوب میکند ؛ و همین مکانیزم باعث بوجود آمدن دوپارگی در روان میشود ؛ هر حس و فکری که به ذهن میآید ریشه در تجربه ای در کودکی دارد ؛ و بهر حال بعنوان بخشی از ما وجود دارد ؛ دیدن و‌ مشاهده و پذیرفتن اینکه افکار و احساسات منفی و ناخوشایندی هم در ما وجود دارد ؛ هیچ لطمه ای به ما نمی‌زند ؛ اما ذهن آنها را تهدید به حساب میآورد و سریعا سرکوب میکند ؛ اما آنها وجود دارند و طبق قانون بقا باید به رسمیت شناخته شوند و الا تلاش بیشتری در نشان دادن خود به ما خواهند کرد ؛ زمانیکه می‌پذیریم صفات و احساسات و افکار منفی یا ناخوش آیند در ما هم مثل تمامی انسان ها وجود دارد ؛ تمامیت و یکپارچگی خود را بدست می‌آوریم ؛ و دیگر جنگ بین ذهن و افکار و احساسات تمام شده و انرژی برای نفی کردن بخشی از وجودمان هدر نمی‌دهیم ؛ درست مانند زمانی که برای اتمام بحث با فردی سکوت میکنیم و می‌پذیریم که نظر متفاوتی داریم اما لزومی ندارد دیدگاه طرف مقابل را با ادامه بحث سرکوب کنیم. منبع: روانشناسی امروزی


:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مریم هاشمی
وقتی پیش‌بینی کنید که اگر من دچار رنج شوم نمی‌توانم اصلا تحمل کنم! وقتی پیش‌بینی ‌کنید که من اگر جدا شوم از تنهایی افسرده می‌شوم!

وقتی پیش‌بینی کنید که من بدون او حتما می‌میرم! به شما هیجانات منفی دست می‌دهد که باعث می‌شود با واقعیت آنطوری که باید روبرو نشده و از پا در بیایید! پیش‌بینی‌های هیجانی شما برگرفته از قضاوت‌های یکسویه از واقعیت است!

مطالعه روانشناسی تاریخچه رفتار انسانها در برابر حوادث ناگوار، نشان می‌دهد که آدمی می‌تواند دست کم هر رنج، ناکامی و شکستی را تاب بیاورد و خود را با آن سازگار کند.

به شرطی که پیش‌بینی‌های هیجانی منفی نداشته و برداشت غلطی از واقعیت نداشته باشد و توانایی خودش را در انطباق با شرایط مختلف دست کم نگرفته باشد!

آیا تمام پیش‌بینی‌های هیجانی منفی، نادرست هستند!؟ اصولاً پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌های ذهنی، چون یکسویه و مبتنی بر حدس و گمان هستند ممکن است بر اساس واقعیت و افکار واقع‌بینانه نباشند حتی اگر مثبت باشند!

مثلا شما افسردگی دارید اما پیش‌بینی می‌کنید که اگر طلاق بگیرم یا از این کشور بروم حتما شاد و خوشبخت خواهم بود! ممکن است موقتی حس خوبی کسب کنید اما اینکه چقدر این حس شما واقعی، درونی و پایدار است مهم است.

آگاه باشید‌ که پیش‌بینی‌های هیجانی شما بر چه اساس و منطقی استوار شده‌اند ‏و‌ در چه احساساتی استدلال می‌کنید؟

مثلا الان اگر احساس بدی دارید به این معنی نیست که حتما مسیرتان نادرست است! چون ممکن است به تازگی از یک رابطه مخرب جدا شده‌اید ‏و الان احساس تنهایی می‌کنید اما شما به این رنج تنهایی ‏برای رشد احتیاج دارید. ‌این رنج را بپذیرید

از طرفی ممکن است الان چون یک رابطه جنسی بی‌مرز ‏در یک رابطه بی‌تعهد داشته‌اید ‏احساس خوبی کنید اما به معنی این نیست ‏که رابطه‌ و مسیری که در آن هستید حتما رابطه و مسیر خوبی است!

پس مشکل از جایی شروع می‌شود که تنها بر اساس احساسات خود استدلال یا پیش‌بینی می‌کنید و یا اینکه می‌خواهید به هر قیمتی که شده از رنج، فرار کنید!

بسیاری برای اینکه فقط رنج تنهایی را حذف کنند از روابط مخرب بیرون نمی‌آیند! آنها رنج تنهایی را فاجعه‌بارتر‌ از بودن در یک رابطه مخرب می‌دانند!

اگر استدلال منطقی و واقع‌بینانه شما می‌گوید که در مسیر درستی هستید رنج را باید بپذیرید. اگر دنبال حذف رنج و یک تغییر بی دردسرید سر از فالگیری، دعانویسی و توهم در می‌آورید!

آن وقت یک نفر پیدا می‌شود با مواد مخدر، الکل و چند قرص، شما را بی‌هوش و بی‌حواس می‌کند یا وارد یک رابطه مخرب جنسی می‌کند تا متوجه واقعیت نشوید!

 
اگر باهاش صحبت کنی، میگه: من؟؟؟ طلاق؟؟؟ برو عمو
برای همین نه قبل از ازدواج احتمال میده که انتخابش اشتباه باشه
نه بعد از ازدواج به فکرش میرسه که شاید حرفام و رفتارام در قبال همسرم اشتباه باشه
خیلی از کسایی که آخرش جدا میشن امروز با ژستای متفکرانه به دیگران مشاوره میدن و همین اعتماد به نفس کاذب باعث میشه خودشونو فراموش کنن
بس که خودشون رو قبول دارن به فکر ارتقا نیستن
شما یا عزیزان مجردتون باید فرصت مشاوره قبل از ازدواج رو برای ازدواج موفق تر دریابید.


:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 بهمن 1399 | نظرات ()